روایت بچه حاجیها از تاریخ چپ و انقلاب وحش راست سرمایهدار از چپ و کارگر سیاوش دانشور

روایت بچه حاجیها از تاریخ چپ و انقلاب
وحش راست سرمایهدار از چپ و کارگر
سیاوش دانشور
«چپ هرگز نفهمید» عنوان مطلبی از اکبر منتجبی، سردبیر روزینامه سازندگی، ارگان «حزب کارگزاران سازندگی» طایفه رفسنجانی است. اکبر منتجبی قلم به مزد نظام و اصلاحطلبان و از طرفداران پروپاقرص سرمایهداری، بسان پیشکسوتانش سعید حجاریان و محمد قوچانی در پرونده سازی امنیتی علیه چپ دستی بر آتش دارد. میگویند: «شهر که شلوغ میشه قورباغه هفت تیرکش میشود»! در نظامی که همه ممنوع و «منحله»اند، امثال اکبر خانها راوی بفرموده تاریخ میشوند.
مطلب ظاهراْ به «بهانه پایان “سریال تاسیان”، به بازخوانی خیانت روشنفکران تودهای و چپگرا در ایران» پرداخته و از جنبش اسلامی، بازاریها و آخوندها که گویا مملکت را نگاهداشته و ساختهاند دفاع میکند. در این مطلب کارگر پرسوناژ فریب خورده و آلتدست و سرمایهدار «کارآفرین کشورساز» است، ساواکی و شکنجهگر میهنپرست و دانشجوی مبارز و چپ «خائن» است. این روایتی دیگر از کنفرانس مطبوعاتیهای پرویز ثابتی شکنجهگر ساواک و مصاحبههای لاجوردی شکنجه گر و جلاد اسلام است.
سازندگی و اکبرخانش که لابد از «ژنهای خوب» است، با تفرعن و سطحیگری بیاندازهای «تاریخدان و تاریخ خوانده» میشود تا تاریخ جعلی را در قالب روایت و به بهانه بررسی سریال بازسازی کند. اصولا تصویرسازی جعلی و استریوتایپ و یکطرفه کار کسانی است که مداح ارتجاع سیاسیاند و از خود هویتی مستقل ندارند. استاد دروغ گفتن با مکانیسم تکرار برای تبدیل به باور عامه و ذهن غیرجستجوگر و غیرحقیقتجو فاشیستها و امثال گوبلزند. اسلامیون و راستهای ایرانی نیز بنا به منافع واقعیشان و رانت اختناق سیاسی از این روش بهرهها بردهاند. اگر به لیست این نوع تبلیغات از برنامه هویت تا مستند سازیها و تاریخ نگاری «بفرموده» و طرحهای سفارشی برای تخریب چهرههای چپ و کارگر و کمونیسم نگاه کنید، این یادداشت روزینامه سازندگی را میتوان جزو کارهای آماتور بحساب آورد. ما با شخصیتی روبرو هستیم که ادعای «تاریخدانی» دارد اما یا از تاریخ چیزی نمیداند یا اگر میداند آگاهانه به جعل تاریخ روآورده است. فردی که یک طبقه وسیع اجتماعی و یک رکن مهم انقلاب ۵۷ یعنی طبقه کارگر و در پیشاپیش آنها کارگران نفت را «بازیچه و فریب خورده» مینامد اما از حاجی بازاری و آخوند طفیلی تحت عنوان «کشورساز» نام میبرد. از ساواکی و شکنجهگر تصویر مودب و منصف میدهد تا از دانشجوی چپگرا آنهم «بنا بر آموزشهای لنین» تصویر سنگپران و تخریبگر و خرابکار بدست دهد. از بازاری و سرمایهدار مذهبی که سوخت و ساخت میگوید تا از طبقهای که بخاطر دفاع از آن دست به قلم شده دفاع کند. از روشنفکران چپ زدهای که وابسته و محصول سفارت شوروی بودند حرف میزند تا خط پروغرب را تطهیر کند. ایشان البته در مقطع قیام بهمن کودک بودند و احتمالا در مکتب و حوزه و دانشگاه بعد از کشتار فرهنگی و سازمان اطلاعات حاج سعید حجاریان و اصلاحطلبان آدمکش و دوره ترورهای اکبر رسماجانی آموزش دیدهاند.
برای گفتگو باید فضای گفتگو باشد نه خطبه خوانی و حاکمیت ساواک یا شاه و امام. برای اعتراض و بروز نظر باید آزادی داشت نه اختناق و فضای تروریزه و حکومت نظامی. در مملکتی که یک حزب دولتی هم وجود ندارد تا چه رسد به آزادی احزاب و تجمع و اعتراض و انتقاد، بر منبر نشستن و ادای مطلع درآوردن و حرف مفت زدن فقط کار وقیحان درجه یک و مزدوران حکومتی است. حزب توده در آن انقلاب اصولا وجود نداشت و وقتی از خواب بیدار شد در کنار خمینی «ضد امپریالیست» تا روز سرکوبش رژه رفت. عمده سازمان فدائی هم همینطور. هنوز هم همیناند و هرآینه کاسه داغتر از آش جناحهای متفرقه حکومت میشوند. این چپ اتفاقا تا مغز استخوان سنتگرا و طرفدار آخوند و امثال شریعتی بود، درست مانند برادران شما در حکومت. این چپ از حاجی بازاری خودی بنام «بورژوازی ملی و مترقی» دفاع میکرد درست مانند اکبرخان که از سرمایهدار دفاع میکند. چپ رادیکال در آن انقلاب با کارگر و شوراهایش از جمله با یاری همین جماعت به مسلخ برده شد. ملیگرایان و شبه لیبرالهای ناسیونالیست که جزو اولین بیعت کنندگان با خمینی و تا این اواخر در صف اول نیروهای ضدکمونیست بودند درست مانند شما و طیف اصلاحطلبان و طایفه رفسنجانی. اسلامیها از انواع مختلفش که به حکومت آورده شدند تا آخوندهای سنگین وزنتان نانخور و مجیزگوی اعلیحضرت بودند درست مانند شما که امروز مستقیم و غیر مستقیم دفاع میکنید. اسلامیها که هنوز مشغلهشان اینبود که با کدام پا وارد توالت شوند و نیروهای جنبش ملی اسلامی از راست تا چپ بنا به ویژگی ضد کارگری و ضد کمونیستی خمینی در آن انقلاب سربازان میدانی طرح گوادولوپ بودند.
مشکل شما اما نداستن نیست، رفع بیاطلاعی کمی زحمت میخواهد. مشکل شما و بقایای همان پرسوناژهای ارتجاع، چپ بودن جامعه و دورنمای انقلابی رادیکال و کارگری است. شما مامورید و معذور و باید چپ را بکوبید تا راست احساس امنیت کند. باید کارگر را بزنید تا سرمایهدار فوق سود بدست بیاورد. باید زن آزاده را بزنید تا مردسالاری و فرهنگ آخوندی و کپک زده بازتولید شود. باید تاریخ جعلی بتراشید تا تاریخ واقعی کشمکش سیاسی و طبقاتی را دفن کنید. باید احزاب سیاسی و آزادی تشکل و اعتصاب و اعتراض را ممنوع کنید تا بچهحاجیها بتوانند با پورشه و لامبورگینی در شمال تهران دور دور کنند و در برجهای آنچنانی پارتی بگیرند. شما نگران هستید، قوچانی هم همینطور بود و علنی به اطلاعات گرا میداد که بروید کمونیست ها را از دانشگاه ها جمع کنید. بروید کارگر اعتصابی را بگیرید چون بازیچه احزاب شده و از مبارزه صنفی و قانونی فراتر رفته است. کسانی که در مکتب حسینیه ارشاد و ساواما و آدمکشانی مانند رفسنجانی و شرکا بار آمده اند از این بیشتر انتظاری نیست.
در مورد شکاف نسلی در ایران نیز نعل وارونه میزنید. دانشجو و جوان امروز البته سنگ پرانی نکرده اما هزار بار حق دارد در مقابل سنگ، سنگ بردارد و در مقابل خشونت و قهر ضد انقلابی نیروی سرکوب به قهر انقلابی و دفاع از خود متوسل شود. آن همه جوان نازنین و کودک و زن آزاده را که مورد تجاوز قرار دادید و به قتل رساندید، حتی در مقابل اسلحه سنگ هم نداشتند. ببندید آن گاله یاوهگو را! خاطر جمعتان کنم که اسلام در ایران ورافتاده است، پایگاه اصلی و تعیینکننده موج برگشت ضد اسلامی و ضد مذهبی در ایران است و آخوند و بچه آخوند و «روشنفکر اسلامی» را کسی به دو ریال نمیخرد. کارگر آن سوژه تاریخی است که زندگی میخواهد و تردید نکنید با همان بقول شما «ایده های قدیمی» اما در قالب ناب زمانه ضد کاپیتالیستی جنگش را برای نفی و رفع اوضاع کنونی خواهد کرد.
وحشتتان بجاست، ترستان واقعی است، تلاشتان بیهوده است، شما بجز دستگاه سرکوب و سانسور هیچی ندارید، این عمارت ننگین درحال فروریختن است و موشها قصد فرار دارند و به هیاهو افتادهاند. بله وقت رفتن است، بهتر است حرفهای گندهتر از دهانتان نزنید!
۲ اوت ۲۰۲۵