25/09/2025

اوضاع جمهوری اسلامی، سناریوی پیش رو سیاوش دانشور

اوضاع جمهوری اسلامی، سناریوی پیش رو
سیاوش دانشور
رژیم اسلامی در یک دو راهی بازگشت ناپذیر قرار گرفته است که به هر سمتی برود پدیده سابق نخواهد بود. آتش بس شد، اما خود آتش بس شکننده، نامتعین و فرصتی برای سیکل دیپلماسی و تحمیل توافق بود. برای رژیم اسلامی نه “ادامه جنگ” در ابعاد وسیع تر مقدور است و نه “تسلیم کامل” متضمن حفظ تعادل سیاسی شان است. مسئله امروز رژیم اسلامی چگونگی عقب نشینی است، یافتن فرمولی “آبرومندانه” که بار شکست و تحقیر نظامی و اطلاعاتی را کم کند و در عین حال به مسئله امنیت و بقای نظام جواب دهد.
دور پنجم و ششم مذاکرات تا قبل از حمله نظامی اسرائیل و آمریکا برگزار شدند و اکنون خبر از سرگیری و برگزاری دور بعدی در اسلو است. ظاهراً محور مذاکرات روی پرونده هسته ای و غنی سازی و تحریمها دور میزند اما روشن است که بسیار فراتر از آنست و بهانه پرونده هسته ای صرفاً دریچه ای برای ورود به مسائل استراتژیک تر در چهارچوب ترتیبات سیاسی و اقتصادی و نظامی و امنیتی خاورمیانه و جایگاه قدرتهای منطقه ای و موئتلفین جهانی آنهاست. جمهوری اسلامی با حفظ ظاهر “خط قرمز غنی ‌سازی” و “آماده مذاکره اما مشروط به تضمین امنیتی و لغو تحریم‌ها” است و دولت ترامپ در کنار حملات نظامی، کانال دیپلماتیک را باز نگه داشته و خواهان “توافقی با محدودیت غنی ‌سازی و گاهی ممنوعیت آنست”، اما دنبال توافقی وسیع تر است. درعین حال همه میدانند که امکان یک توافق جامع هنوز بسیار ضعیف است. آتش بس شکننده و ادعاهای جدید سرویسهای اطلاعاتی از جمله “سایت‌های هسته‌ای تنها چند ماه به عقب رانده شده ‌اند”، فشار مضاعفی است که امکان دور دوم جنگ در متن مذاکره را باز گذاشته است. جمهوری اسلامی کارتی برای بازی ندارد، مسئله یافتن راه تسلیم شدن با هدف بقای نظام است.
آنچه که در بسیاری از ارزیابی ها مغفول میماند این نکته است که تغییر در ساختار قدرت رژیم ایران، پیش ‌شرط “تسلیم یا سازش واقعی” با غرب است. اما “تسلیم” یعنی چه؟ و “چه کسی” می‌تواند آن را بپذیرد؟ اگر منظور پذیرش شروط آمریکا و اسرائیل: “توقف غنی‌ سازی، پذیرش بازرسی‌ های نامحدود، توقف حمایت از گروه‌های منطقه‌ای، پذیرش سازش راهبردی با آمریکا و نظم منطقه‌ ای جدید باشد، در این صورت، علی خامنه ‌ای (به ‌دلایل ایدئولوژیک، سیاسی و پرستیژی) عنصری که آنرا قبول کند نخواهد بود؛ مگر در شرایط سقوط یا زوال شدید نظامی- سیاسی. به احتمال قویتر غرب برای حصول این هدف با فرد و ترکیب سیاسی دیگری در رژیم ایران روبرو شود. و این ما را به نیاز “تغییر ضروری در بالا” میرساند. نیازی که بتواند پای سازش برود، نظام را حفظ کند، بر تنش و انشقاق درونی فائق آید و بدرجاتی منویات آمریکا و موئتلفین را برآورده کند.
سناریوی گذار نرم اما مهندسی ‌شده
در صورت افزایش فشارهای نظامی- اقتصادی، یک گذار از بالا با ترکیب جدیدی محتمل است. این روند امروز بنا به وضع عمومی جسمی و سیاسی خامنه ای که بمثابه مانع عمل میکند، همینطور بدلیل ناتوانی جمهوری اسلامی و وحشت از سقوطی دهشتناک، بیش از هر زمان به یک اجبار سیاسی بدل میشود. امری که میتواند قالبهای مختلفی بگیرد اما جوهر یکسانی دارد. تعیین یک “رهبری موقت” یا چهره ‌ای قابل مذاکره. فردی از درون ساختار اما کمتر ایدئولوژیک و بیشتر پراگماتیک (مثلاً شورای رهبری یا چهره‌ای که میتوانند لقب “پرو رفرم” به آن بدهند). میتواند این روند با دادن اختیارات به یک “دولت انتقالی تکنوکرات” یا “نظامی” شبیه کابینه روحانی یا ترکیبی از سپاه و تکنوکراتها، با مأموریت بازسازی و مذاکره باشد. هدف نیز در مرحله کنونی لزوماً توافق همه جانبه نیست، بلکه یک “توافق مشروط و تدریجی” با آمریکا شامل گامهای اعتماد ساز در برابر لغو مرحله ‌ای تحریم ‌ها، حفظ ساختارهای نظامی- اطلاعاتی برای جلوگیری از فروپاشی سریع نظم داخلی و برداشتن گامهای بعدی با درجه ای از گشایش کنترل شده در پائین است.
صورت مسئله اینست که خامنه‌ ای نمی ‌سازد و سازش برای رژیم به یک اجبار بدل شده، پس خامنه ای باید برود. آنکه می ‌آید، نه دولت اصلاح طلبان و مشابه آن بلکه یک ائتلاف نظامی- سرمایه ‌دار پراگماتیک است که ظاهر مذهبی رژیم را حفظ میکند، ولی در عمل از ظواهر ایدئولوژی‌ زدایی می‌کند تا بقای نظام را حفظ کند. مدل و ساختاری که قدرت بخود میگیرد براساس گذار به “نظام امنیت- بازار با پوشش دینی” است. این ضروری شده چون جمهوری اسلامی بعد از یک دوره جنگ و شکست منطقه ای و داخلی، نظام را در موقعیتی قرار داده که در آستانه فروپاشی اقتصادی- امنیتی قرار گرفته و این بدرجه ای رخ داده است. خامنه ‌ای مانع سازش است و راه ‌حل سازش فقط با تغییر او ممکن است. حذف خامنه ای میتواند فیزیکی، ترور، مرگ طبیعی، برکناری با تصمیم “عقلای نظام” باشد، مهم این است که با رفتن او “مانع” برای سازش نظام برداشته میشود.
بازیگران اصلی در مرحله بعدی عبارتند از؛ نظامی ‌ها (سپاه، امنیتی ‌ها) دارای قدرت واقعی، نگران از فروپاشی نظام، عملگرا و سرمایه ‌دار با منافع وسیع. بورژوازی وابسته به قدرت، دارای منافع اقتصادی که در گرو ثبات و رفع تحریم ها است. تکنوکرات ‌ها و اصلاح ‌طلبان که این روند را بنفع خویش میدانند اما در ابتدا نقش اجرایی – مشورتی و نه تعیین‌ کننده خواهند داشت. پوشش دینی که برای حفظ ظاهر مشروعیت و انسجام درون ساختار ضروری است. اینها همه بدلیل وحشت از جامعه و اصل کنترل اوضاع است اما سیری از تغییرات در حلقه های مختلفی را میتواند دربرگیرد. نظام در این گذار اگر موفق به آن شود، ظاهر دینی را نگهمیدارد اما خط مشی جدیدی دارد.
محور خط ‌مشی جدید نظام پس از خامنه‌ای در سیاست خارجی، بایگانی خصومت با آمریکا و اسرائیل؛ نه عادی‌سازی، احتمالاً در تعادل “نه تهدید، نه رابطه” خواهد بود. در سیاست داخلی، آرام ‌سازی فضای عمومی، حفظ کنترل، وعده بهبود اقتصادی. در ایدئولوژی و چتر دینی، کاهش قشریگری، تقلیل نقش آخوندها، حفظ ظواهر شرعی. در اقتصاد، محور قرار دادن سرمایه، آزاد سازی نسبی بازار، بازگشت به صادرات نفت و سرمایه ‌گذاری خارجی. برای انسجام داخلی، حفظ چسب قدرت از طریق ائتلاف نظامی- اقتصادی- نخبگان بوروکرات و احتمالاً تسویه های داخلی اینبار با پرونده “جاسوسی”. هدف اساسی چنین دولتی کنترل روند تغییر از بالا بدون ریسک فروپاشی نظام یا برآمد انقلاب و جلوگیری از انفجار اجتماعی است.
عوامل بازدارنده
یک عامل مهم بازدارنده در چنین سناریوئی دولت نتانیاهو است. نتانیاهو مشت آهنین آمریکا است و جنگ در واقع جنگ هردو است اما لزوماً یک سیاست را دنبال نمیکنند. هدف آمریکا لااقل در لحظه حاضر “یک جمهوری اسلامی مهار‌ شده، قابل مذاکره، بدون جنگ” با ابزار تحریم های تجاری و مذاکره و فشار سیاسی است. هدف اسرائیل “یک دولت بی ‌ثبات، گرفتار بحران دائمی” با ابزارهای خرابکاری، حملات نظامی موسمی و تحریک در مرزها است
یک عامل بازدارنده دیگر بازیگران تندرو داخلی مثلاً بخشی از فرماندهان سپاه یا جریان‌های خشکه مقدسی است که در چنین سناریوئی منافع اقتصادی و سیاسی خود را در خطر میبینند و مقاومت کنند. یا اینکه ارتش اسرائیل با حمله ‌ای دیگر و حذف خامنه ای و تعدادی از سران رژیم توازن را به ‌هم بزند. اگر تغییر در بالا نتواند مدیریت شود، نتیجه ‌اش می‌تواند نه سازش، بلکه بی ‌ثباتی داخلی و افزایش درگیری‌ های نیابتی منطقه ‌ای باشد.
بازتاب منطقه‌ای و بین‌المللی
یک گذار کنترل شده و قبول توافق بدلائل مختلفی با استقبال آمریکا مواجه میشود. هدف هیئت حاکمه آمریکا چیست؟ “تغییر رژیم” یا “تغییر رفتار با ابزار تغییر ترکیب قدرت رژیم”؟ تلاش برای تغییر رژیم در شرایطی که مورد هجوم نیروی انقلابی است، فاکتوری قابل محاسبه برای آمریکا و دولتهای درگیر است. در شرایط کنونی، دولت آمریکا پیچیده تر عمل میکند، دنبال یک جنگ مستقیم و درازمدت و یا سقوط سریع نیست. چون تبعات چنین سناریوئی شدید و چه بسا غیرقابل ‌کنترل است. اما تغییر ترکیب قدرت داخلی برای رسیدن به توافقی “قابل‌ اعتماد و قابل تداوم” امری مطلوب و از نظر اقتصادی مقرون بصرفه و چه بسا پرسود است.
یک تغییر شیفت موفق در بالای رژیم عمدتاً با استقبال روبرو میشود: دولت آمریکا، با استقبال محتاطانه؛ در ازای تعهد به رفع تهدید و کنترل منطقه. اتحادیه اروپا، مشتاق‌ تر برای بازگشت به توافق و تجارت. کشورهای عربی، رضایت از کاهش تنش و باز شدن باب همکاری اقتصادی. اسرائیل، در کوتاه ‌مدت مشکوک؛ در بلند مدت ناچار به پذیرش امر واقع. اسرائیل احتمالاً ابتدا تلاش می‌ کند با عملیات روند را مختل کند اما اگر نظام جدید تهدیدی برایش نباشد، از “بی‌ ثباتی کنترل ‌نشده” نیز خواهد ترسید.
مردم چگونه برخورد میکنند، آیا جامعه میپذیرد؟
اگر “گذار قدرت” در ایران شروع شود، موقتاً رژیم به سمت عملگراتر و تکنوکرات ‌تر می‌رود. ممکن است تاکتیکی حساسیت های کنونی را در قبال مسائل فرهنگی کاهش دهند. ولی نهادهای اصلی قدرت (سپاه، بیت رهبری، شورای نگهبان) در اشکال جدید حفظ ‌شوند، دستکم در فاز اول گذار قدرت. این تغییر در بالا از هم اکنون خود را به ایدئولوژی ناسیونالیسم مسلح میکند، ایرانیگری در قیاس با اسلامیگری مکان مهمتری می یابد، دستکم ناچارند بطور موقت و برای وقت خریدن درجه ای از قشریگری بکاهند.
درعین حال تناقضات و مخاطراتی دولت جدید را تهدید میکند. از جمله برجسته شدن تضاد درونی بین دین و ناسیونالیسم حتی در نسخه ملایم ‌شده آن. شکاف در بالای قدرت (مثلاً بین نظامی ‌های قدرت طلب و سرمایه دار با تکنوکرات ‌های پراگماتیست). واکنش اجتماعی در صورت فقدان اصلاحات واقعی (مردم خواهان آزادی و رفاه، نه صرفاً ثبات). احتمال مقاومت و عمل مستقل لایه‌هائی از بدنه حکومت یا مذهبی‌ها.
اما فشرده آنچه رخ میدهد اینست: “رهبر کاریزماتیک” و ایدئولوژیک می‌رود، ساختار می‌ماند اما خلع سلاح ایدئولوژیک می‌شود، دولت امنیتی با نیروی سرمایه و موازنه منطقه‌ ای، تلاش دارد بقای خود را تضمین کند. این در واقع نسخه پاکستانی شدن جمهوری اسلامی است.
جنگ دولتهای تروریستی صرفاً یک جنگ مهمتر یعنی جنگ جامعه با حکومت اسلامی را موقتاً به حاشیه رانده اما جامعه در همین اوضاع منتظر سازش یا تغییر است. فضای بلاتکلیف فعلی – نه جنگ نه صلح، نه فشار کامل نه گشایش- خطرناک ‌ترین موقعیت برای رژیم است. بروز اعتراض‌ های گسترده با درجه ای “عادی شدن” اوضاع پشت در است. تورم، بیکاری، دسترسی به نان و دارو، شدت سرکوب و سرعت رفع تحریم، موضوعاتی هستند که آستانه تحمل جامعه و زمان فرصت دادن به دولت جدید اسلامی را تعیین میکند. هشدارها از هرسو مبنی بر “هر کاهش جدیدی در قدرت خرید مردم مساوی است با جرقهٔ اعتراض‌ های گسترده”، حتی میان اقتصاددانان حکومتی شنیده میشود.
امروز با یک بحران چند لایه و چند قطبی درون حکومت روبرو هستیم که اگر پاسخِ راهبردی و یکپارچه نداشته باشد، هم در سطح جامعه و هم در نظام، واگرایی و گسست شدید ایجاد می‌کند. تلاش برای تغییر از درون در وضعیت کنونی یک “خط استراتژی فوری” و چیزی شبیه به “نقشه نجات اضطراری نظام” در لحظه ‌ای است که هیچ ‌کس به دیگری اطمینان کامل ندارد. هدف خلق نوعی اجماع اضطراری در درون ساختار قدرت، ارائه یک پیام باثبات به جامعه و منطقه که “وضعیت کنترل شده است و در حال تحول معقول” است.
مردم اما از این نظام منزجرند و نظام با مردم دشمنی کینه توزانه دارد. لذا هر ترکیبی در دولت جدید با هر اسم و پرچمی، اگر بلافصل و در کوتاه مدت جواب معضلات و سوالات را ندهد و بطور مشخص امنیت داخلی و اقتصاد و نیازهای روزمره را نتواند جواب دهد، جامعه سر به شورش برمیدارد و دست به اقدام انقلابی برای نفی نظم خواهد زد. وقتی جامعه حس می‌کند که “همه چیز در حال سقوط است”، راساً وارد عمل خواهد شد. دورنمای سرنگونی انقلابی و نجات جامعه توسط یک انقلاب کارگری از راه ناهموار و پیچیده و مین گذاری شده بحران همه جانبه کنونی میگذرد.
و این فاکت است: رژیم اسلامی از بحران کنونی ضعیف تر و شکننده تر بیرون آمده است، در دو راهی تسلیم و نابودی است، بن بست راه حلهای بالا بناگزیر دو سیر را در مقابل جامعه قرار میدهد؛ یا فروپاشی جامعه همراه با اضمحلال رژیم و وارد شدن جامعه به یک سناریوی سیاه و خانخانی نظامی که میتواند یک نتیجه گسترش جنگ باشد، یا روشن شدن موتور انقلاب برای تغییر در پائین و ایفای نقش طبقه کارگر و کمونیسم کارگری در بحران جاری. ما از تضعیف و شکستن و پوست انداختن ناچاری رژیم اسلامی استقبال میکنیم، تشتت و ضعفشان را بر اتحاد و قدرتشان ترجیح میدهیم، اما چشم ما به تعیین تکلیف بطرق انقلابی است، به سرنگونی انقلابی و انقلاب کارگری.
۸ جولای ۲۰۲۵
اشتراک گذاری