امروز چپ باید پرچمدار باشد! سخنرانی رفیق جانباخته عليرضا داودی در مراسم اول ماه مه کامیاران-۱۳۸۷
اگر شرایط جامعه ایران را نگاه بکنیم،بعد از سرکوب خونین دهه شصت که فعالین چپ ایران را سرکوب کردند به شکل گسترده و همگانی،تقریبا چپ به انزوا رفته بود و توان فعالیت کردن را نداشت.چپ زمانی در جامعه ایران عروج کرد که در اوخر سال ۸۲ و اوایل سال ۸۳ دانشجویان در سراسر ایران و خصوصا دانشجویان در تهران و چندین شهر دیگر ایران شروع به فعایت کردند. فعالیتی که از سال ۸۵ و ۸۶ زیر پرچم آزادی خواهی و برابری طلبی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب صورت گرفت و آلترناتیویی را در مقابل جامعه ایران گذاشت. تا آن وقت ممکن بود فقط مبارزات کارگری به مبارزات صنفی و کاملا اقتصادی تبدیل شده باشد و به این شکل بود که هر اعتصابی هم انجام می شد به صورت اقتصادی بود و حتی حق تشکل هم تا آن زمان آنطور که باید و شاید نمی خواستند. اما این زمان بود که آلترناتیو سیاسی توسط دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب مطرح می کنند. دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در سالهای ۸۵ و ۸۶ تقریبا پرچمدار همه مبارزات انسانی در جامعه شدند. از برگزاری مراسم هشتم مارس در سراسر ایران به غیر از منطقه کرسدتان که خودشان هنوز این مراسم را برگزار می کردند گرفته که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب برای حقوق زنان و خواستار شدن برگزاری هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن و مبارزه با آپارتاید جنسی و چه برای طبقه کارگر، پرچمدار بودند.
مسئله این است که ما بتوانیم یک آلترناتیویی را برای نظام سرمایه داری که هر روز طبقه کارگر را سرکوب می کند،هر روز نهادهای اجتماعی را سرکوب می کند،مطرح کنیم. فاز مبارزات باید از حالت اقتصادی باید به فاز مبارزات سیاسی تبدیل شود.
این توهم کوری که دترمینیست های اقتصادی و جبرگرا های اقتصادی دارند که ما باید یک نظام سرمایه داری پیشرفته را پشت سر بگذاریم،یعنی اینکه سرمایه دارای پیشرفته جامعه را به اوج صنعت برساند و آن موقع طبقه کارگر و پرولتاریا به یک نیروی حداکثری تبدیل شود و بعد بتواند با استفده از تضاد هایی که در دل سرمایه داری وجود دارد(آن چیزی که مارکس می گوید)جامعه را متحول کند .
باید این را در نظر بگیریم که در نظام تقسیم کار جهانی سرمایه،ایران جایگاه خاص خودش را دارد.ایران به هیچ شکل زیر پرچم سرمایه داری نمی تواند به یک کشور صنعتی پیشرفته تبدیل شود. چرا که امپریالیسم و ساخت اقتصادی جهانی اش این اجازه را نمی دهد. تنها با تشکیل یک بخش نیرومندی از طبقه کارگر که الان وجود دارد و اختلافات طبقاتی نیز به اوج خود رسیده است همراه نیروهای چپ حرفه ای و کارگری که وجود دارند(انقلابیون حرفه ای) می توانند ساخت سیاسی را تغییر بدهند. وقتی ساخت سیاسی تغییر کند،ما می توانیم زیر پرچم سوسیالیسم با رهبری طبقه کارگر به پیشرفت اقتصادی نیزدست پیدا کنیم. یعنی اینکه بر عکس شده است . وضعیت امروز ایران کاملا بر عکس شده است. نه اینکه پرولتاریا از نظر صنعتی به اکثریت برسد و بعد بخواهد به یک نیروی انقلابی تبدیل شود و جامعه را دگرگون کند . حالا این بخش آگاه طبقه کارگر است که به همراه نیروهای کارگری موجود که اختلاف طبقاتی را با پوست و گوشت و خونشان حس می کنند، بایدجامعه را دگرگون کند و از این به بعد با پیشرفت صنعتی یک طبقه کارگر آگاه بوجود بیاورند.در ایران باید طبقه کارگر آگاه صنعتی شکل بگیرد.راه برون رفت ایران این است. دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب سعی کرده اند این آلترناتیو را ارائه کنند. با دادن هزینه های گزاف، با سرکوبی که در ۱۳ آذر ۸۶ بر دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در کنار سرکوب کارگران وارد شد به خاطر این مسئله، ما در بخش کارگری محمود صالحی را داشتیم که واقعا یکی از کارگران پیشرو انقلابی است که می داند چه می خواهد.. و از این طرف دانشجویانی که طرفدار چپ کارگری و یک نگاه انقلابی به جامعه بودند از جمله بهروز کریمی زاده و رفقایشان که در تهران به صورت گسترده سرکوب شدند،هنوز نیروهایی وجود داند از بچه ها که در زندان به سر می برند، دانشجوبان آزادی خواه و برابری طلبی از جمله فرهاد حاجی میرزایی،علی ..و دیگر دوستانی که اکنون در زندان به سر می برند.
از این مسئله که بگذریم ،ما باید پرچمدار تمام خواسته های انسانی و حقوق انسانی در جامعه شویم. چپی که واقعا از خواست های انسانی می تواند دفاع کند و تا آخرین مرحله دفاع می کند و به صورت انقلابی باقی می ماند . لیبرالیسم با فعالین خودش توی مسئله زنان ،کمپین یک میلیون امضاء را مطرح می کند که یک خواسته ناپیگیری است برای برهم زدن قدرت سیاسی موجود ودست اندازی به بخشی از قدرت سیاسی که ممکن است با یک حمله از سوی نظام و یک سرکوب،عقب نشینی کند.تنها چپ است که می تواند حقوق انسانی را رهبری کند و به نقض حقوق انسان در جامعه اعتراض کند. حق زیستن،حق زندگی یکی از حقوق مسلم هر انسانی در جامعه است که اعدام، کشتن و ترور این حق انسانی را محدود می کند و آن را نفی می کند . امروز چپ باید پرچمدار باشد. وقتی برای یک انسانی به نام فرزاد کمانگر که معلم بوده حالا با هر اتهامی که به او وارد کرده اند، آن بخشش مهم نیست. مهم این است که به اعدام محکومش کرده اند و حق زندگی اش را نقض کرده اند و می خواهند این را از او سلب کنند. این وظیفه چپ در جامعه امروز است،در شهر کامیاران و در شهر های دیگر که به این نقض حقوق مسلم انسانی اعتراض کند و رهبری اعتراضات را در دست بگیرد.