خانواده قتلگاه زنان بی دفاع! جلال محمود زاده

خانواده قتلگاه زنان بی دفاع!
جلال محمود زاده
در ایران روزانه خبر به قتل رسیدن زنان و دخترانی بدست همسر، پدر، برادر، دایی و عمو و حتی در مواردی با همکاری مادر خانه، در میان انبوه اخباردیگر سریعا گم میشوند و به فراموشی سپرده میشود.
۴اسفند ماه جاری، آرزو کمی ۳۴ ساله ساکن گرگان بدست شوهرش به قتل میرسد. رسانه ها علت آنرا “اختلاف خانوادگی” معرفی میکنند.
۱۱ بهمن، فاطمه پادلی کارگر شالیزار ساکن کرکوی گرگان، جلو چشمان دو فرزند خردسالش بدست شوهر با تبر به قتل میرسد. انگیزه باز هم “اختلاف خانوادگی”.
۲۸بهمن ماه، نجیبه حسن خانی(۴۰ساله) در ماسال بدست شوهرجوان خود در ماشین حبس و به آتش کشیده میشود و ساعاتی بعد در بیمارستان جان خود را از دست میدهد. انگیزه: “اختلاف خانوادگی”.
۲۹بهمن، دنیا حسینی ساکن کرمانشاه بدست پدرش در خواب با چاقو کشته میشود. او طلاق گرفته بود و سه روز بود که به خانه پدری یعنی فتلگاه خود پناه آورده بود.
ابن لیست جنایات به اصطلاح ناموسی را میتوان ادامه داد.سازمان ملل گزارش میدهد که در سالهای گذشته بطور متوسطه طبق آمار رسمی هر دو روز یک زن یعنی حدود ۱۷۰ زن در سال به همین انگیزه به قتل رسیده اند. ولی این تمام مسئله نیست.
“انجمن پیشگیری از خود کُشی” در ایران گزارش میدهد که سالانه حدود ۱۵۰ هزار اقدام به خود کُشی ثبت شده است که ارقام واقعی پنهان به ۲۰ برابر میرسد. از این رقم ۳۳% را زنان تشکیل میدهند که اکثریت آنها زنان خانه دار هستند. در سال ۱۴۰۱ حدود ۶۹۰۰ خودکُشی منجر به مرگ ثبت شده که ۲۵% یعنی ۱۷۰۰ زن را شامل میشود. اینها زنانی هستند که دیگر طافت تحمل شکنجه و اذیت و آزارجسمی و روحی قوانین مردسالارانه در خانه را نیاورده و مرگ را به این زندگی جهنمی خانواده ترجیح داده اند و قبل از اینکه افکار جنایتکارانه مردانشان به عمل تبدیل شود، خود دست به خودکئشی زده اند. در حقیقت سالانه حدود دو هزار زن قربانی عرق ناموسی، فرهنگی و مذهبی مردان خانواده میشوند. البته این آماررسمی و ثبت شده است. ارقام واقعی سرسام آورند.
“زن کُشی ناموسی” پدیده ای نیست که بتوان آنرا فقط در چهارچوب مفهوم امروزی، زن ستیزی در جامعه توجیه کرد و مبارزه بر علیه آنرا به جوامع انسانی آینده حواله کرد. زن کُشی جنایت شنیعی است که در جامعه ایران روزانه اتفاق میافتد و دولت که ظاهرا مسئول امنیت جان شهروندان خود است، اغلب خود عامل و یا حامی این جنایات است . به طول عمر ننگین جمهوری اسلامی این جنایات جزء عرف جامعه بشمار میروند و کم و بیش به قانون نوشته و نانوشته تبدیل شده اند.
رسانه ها علل این جنایات را”اختلاف خانوادگی” معرفی میکنند. این هیولای خانواده چیست که در چهارچوب تنگ آن سالانه در ایران هزاران قربانی میگیرد. قربانیانی که نه توان دفاع از خود دارند و نه کسی از اعضا دیگر خانواده بدادشان میرسد.آنها حتی با سکوتشان شریک جرم قاتلین بشمار می آیند.
تصورش وحشتناک است که انسان هر لحظه در انتظار حمله ور شدن نرینه های خانواده زیر یک سقف زندگی کند. وحشتناکتر اینکه در بعضی موارد مادر خانه هم مستقیم و یا غیرمستفیم در این قتلها شریک شده اند. حتی اذیت و آزار روحی کسانی چون همسر یا دختر و یا خواهر که سالیان دراز با او زندگی کرده ای، تهوع آور است چه برسد به کشتن فجیع آنها. اینگونه “خانواده ها” زندانهایی به موازات زندانهای جمهوری اسلامی برای زنان هستند. جاییکه خود رژیم در زندانهایش روزانه انسانها را به قتل میرساند، در جوار آن نمایندگان فکریش در پیکر شوهر، پدر، برادر؛ و حتی عمو و دایی در زندانهایی به نام خانواده، همان وظیفه جمهوری اسلامی را پیش میبرند.
رژیم جمهوری اسلامی به نام خدا زنان را به قتل میرساند و این جانیان خانواده، بنام “ناموس” و “خفظ آبرو و حیثیت فامیل” ناشی از افکار پوسیده و ارتجاعی فرهنگ مردسالارانه و مذهب اسلامی به این جنایت دست میزنند. این فرهنگ یکی از ستون فقرات رژیم جمهوری اسلامی است.
در بحبوبه خیزش انقلابی ۱۴۰۱ وقتیکه جوانان و در راس آنها زنان برعلیه حجاب این مظهر وهویت جمهوری اسلامی در خیابانها حماسه میآفریدند و کل رژیم را به چالش کشیدند، همزمان در بهمن ماه یک گزارش مستند از شهر اهواز تمام جامعه را در بهت فرو برد. رسانه “رکنا” همراه گزارشی عکسی منتشر کرد که تمام صحنه های فداکاریهای جوانان و زنان در خیابانها را تیره کرد و بغض جامعه را ترکاند.
گزارش ،عکس مرد جوانی را نشان میدهد که در یک دست کارد بزرگ و خونینی و در دست دیگر سر از تن جدا شده زنی را همراه دارد. این جندش آورترین صحنه ای است که میتوان تصورش را کرد. طبق گزارش، این زن جوان ۱۷ ساله از ۱۲ سالگی به کودک همسری با پسرعموی خود محکوم میشود و دارای فرزندی است. از دست اذیت و آزار شوهرش به ترکیه فرار میکند. پدرش او را دوباره به قتلگاهی به نام خانواده برمیگرداند و طولی نمی کشد که بدست شوهرش یه قتل میرسد.
روز بعد رسانه رکنا به دلیل ” بهم زدن نظم و وجدان جامعه” تعطیل میشود و خیلی زود این خبر هم مثل هزاران مورد دیگر از رسانه ها خارج میشود.و ذهن جامعه هم آنقدر به این صحنه ها عادت کرده که زیر فشار فلاکت زندگی روزمره، آنرا به فراموشی میسپارد. این تناقض آزار دهنده است. این جنایات با جنبش ضد مذهبی اخیر در ایران که آوازه آن در جهان پیچید، همخوانی ندارد. باید بر علیه آن به پا خواست. بابد فضای جامعه برای اینگونه مردان را چنان تنگ کرد که قتل سهل است، یلکه جرات دست بلند کردن بر روی هیچ زنی نداشته باشند.
قتل ناموسی زنان در خانواده، جبهه دیگرجنگی است که به موازات جمهوری اسلامی برعلیه زنان عمل میکند. تصور اینکه رژیم جمهوری اسلامی فقط در نیروهای سرکوب کننده خلاصه میشود، اشتباه است. مذهب و فرهنگ متعفن اسلامی تحریک کننده و عامل اصلی قتل زنان با توجیه حفاظت از ناموس است که در جامعه مذهب زده و مرد سالار ایران به طرق مختلف به قوانین نوشته و نانوشته تبدیل شده است.
طبق قانون جمهوری اسلامی اگر پدر خانواده بخاطر “حفظ آبروی فامیل” دختر خود را به قتل برساند، شامل تخفیف مجازات میشود و خیلی زود شامل عفو ملوکامه اسلامی قرار میگیرند.
متاسفانه کسی ازسرنوشت این قاتلین همسر، دختر و یا خواهرخبر دقیقی ندارد. بعضا بعد از مدت کوتاهی آزاد میشوند و دوباره سر و کله شان در شهر و محله پیدا میشود.
آیا کسی این قاتلین زن کُش در محله خود را میشناسد؟ آیا با او مثل سابق خوش و بش میکنند و انگار نه انگار اتفاقی افتاده است؟
آیا کسانی در محله به این قناعت رسیده اند که باید این قاتلین را طرد کرد و اجازه نداد در محله زندگی کنند.؟ آیا تا بحال اتفاق افتاده که آنها حداقل زیر نگاههای خشمگین مردم محله مجبور به ترک شهر و محله شده باشند؟
۲۷ فوریه ۲۰۲۵