زنده باد اول مه،جامعه کارگران را صدا میزند!سیاوش دانشور
جنبشِ کارگری ایران در لااقل دو سه سال اخیر یکی از پُر تحرک ترین و پُر سر و صدا ترین جنبش های اجتماعی ایران است. جنبشِ کارگری ایران از نادر جنبشهای اجتماعی است که توانسته است افق و سیاستهای کارگری را در جامعه تسرّی دهد و به یک معنا قادر شده است که سرها را به سمتِ خود برگرداند. بورژوازی ایران اعم از حکومتی و اپوزیسیونی نیز این واقعیت مادّی را برسمیت شناخته است و برای مقابله با آن بعناوین مختلف دست بکار شده است. تا به رژیم اسلامی مربوط است، سالها پیش بود که اتاقهای فکری و مزدوران حکومتی سرمایه راجع به “خطر” یقه آبی ها هشدار دادند. آنها براین باور بودند که اعتراضِ اقشارِ میانی و نسبتا مُرفه – یقه سفیدها- که عمدتا در حوزه فرهنگی است میتواند مهار شود و یا حاکمیت می تواند آنرا مدیریت کند اما خطر اساسیای نیست که حاکمیتِ اسلامی را تهدید میکند. بالعکس، براین جنبه تاکید داشتند که این محرومان و کارگران و یقه آبیها هستند که میتوانند “بنا به مشکلات” مُحرک شورشِ گرسنگان و قیامهای توده ای باشند. (و البته این نکته را نمیگفتند که گسترش روزافزون شکاف طبقاتی و فقر مُزمن و بیکاری و بی افقی اقتصادی و مصائب اجتماعی ناشی از آن موتور محرکه این “خطر” است). این ارزیابی حکومتی ها به این منجر شد که جمهوری اسلامی، شاید اولین حاکمیت سرمایه داری باشد که علنا “نیروهای ضد شورش کارگری” را سازمان داد، مانوّرهای ضد تظاهرات کارگری برگزار کرد و در صنایع مختلف از جمله صنایع کلیدی اشکالی از کنترل پادگانی را حُکمفرما کرد. و بالاخره رویدادهای دیماه ٩٦ و اعتراضات گسترده و شکوهمند کارگری بعد آن بر متنِ تشدیدِ بحرانِ اقتصادی حکومت و تعرضِ لجام گسیخته به زندگی و معیشت طبقه کارگر، نشان داد زیاد بیراه هم نگفته بودند. می خواهم تاکید کنم که خود بورژوازی و حکومتِ اسلامی این واقعیت را نه فقط برسمیت شناخته است بلکه برای تقابل با آن خیز برداشته بود.
در میان اپوزیسیون بورژوائی ایران نیز وحشت از جایگاه کارگر و جنبش طبقاتی اش در تحولاتِ پیش رو نیز بروشنی پیداست. نفس اینکه پروپاگاند و خطِ تبلیغاتی کُل این صفِ ارتجاعی و ضد کارگری به سُخن گفتن علیه عملِ انقلابی و انقلاب و تغییراتِ رادیکال خُلاصه میشود، نفس اینکه بورژوازی ایران تلاش دارد با سیاستهای مشخصی سُنت های رادیکال کارگری مانند هشت مارس و اول مه را با ادبیات ناسیونالیستی درونی و قابل مهار کند، نفس اینکه از میانِ فعالینِ کارگری ناسیونالیست و سندیکالیست عضوگیری میکند تا بعنوان “نماینده کارگران” بخشی از کارگران را به نیروی ارتجاع بورژوائی بدل کنند، و یا “کارگران میهن” را ضمیمه اهداف سیاسی و طبقاتی خود می کنند، اینها نشان می دهد که بورژوازی در اپوزیسیون برای دور کردن کارگر از عملِ انقلابی و دور کردن از سیاستِ کمونیستی تلاشِ وافری بخرج میدهد و به سیاقِ اسلافِ حکومتی خویش “خطر” کارگر و جنبش رهائیبخش کارگری را درک کرده است.
با اینحال و متاسفانه فقط در میان برخی از تحلیلگران و ناظرانِ چپ و فعالینِ کارگری است که جنبش کارگری را “ضعیف” و یا در “موقعیت دفاعی” تصویر می کنند. این دیدگاه براین استدلال استوار است که کارگران برای حقوقِ معوقه، برای کار، علیه بیکاری و غیره مبارزه می کنند، از تشکل های صنفی و سندیکائی محلی و سراسری برخوردار نیستند، توده های کارگران ناآگاه اند و نتیجه میگیرند که کارگر در ایران در موقعیتِ بقا و دفاع است و اعتراضاتِ کارگری هم برای همین مسائل است و نه خواستهای تعرضی برای رفاه و افزایش دستمزد و مسائل سیاسی.
من با این دیدگاه عمیقا مرزبندی دارم و فکر می کنم جایگاه کارگر را آگاهانه یا ناآگاهانه کوچک میکند، در بهترین حالت میخواهد “عینی” باشد که راه حل پیشروی پیدا کند اما از فرمولهای فکری خود حرکت می کند. مهمتر اینکه درک روشنی از رابطه اقتصاد و سیاست در کشورهای سرمایه داری مُبتنی بر اختناقِ عریان و استثمار نیرویِ کار ارزان ندارد. مقایسه ایران با کشورهای غربی و حتی کره جنوبی و سنگاپور و فیلیپبن اشتباه است. در این جامعه اختناق پرده ساتری بر واقعیات پیچیده و چند بُعدی است و همین واقعیت بارها تحلیلگران و رسانه ها را از رویدادهای ایران دُچار شوک و شگفتی کرده است. ایران کشوری است که بیش از هر کشور منطقه سُنت های سیاسی و مُبارزاتی ریشه دار در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری دارد. کارگر یک قرن پیش در آن جامعه حزب کمونیستی داشته، سازمان کارگری داشته، اعتصابات و اعتراضات وسیع داشته و در تحولات سیاسی در هر دوره بویژه در انقلاب ٥٧ بعنوانِ یک فاکتورِ مُهمِ سیاسی مطرح بوده است. آنچه نیازهای سرمایه داری ایران و اختناق بعنوانِ جزء لایتجزای حاکمیتِ سرمایه تحمیل کرده است، به قانون فیزیک و فشرده کردن اجباری فنر میماند که بمُجردِ اینکه بدرجه ای فشار پس زده می شود، با سرعتِ حیرّت انگیزی در قامتِ واقعی خود را نشان میدهد. مضافا اینکه راه دوری نباید رفت؛ به شعارها و سیاستهای جاری و جاافتاده در جامعه در قلمروهای مختلف نگاه کنید، به اسناد و قطعنامههای کارگران نگاه کنید، به تلاش مُمتد و بیوقفه برای متشکل شدن و مبارزه جوئی با حکومتِ سرمایه نگاه کنید، به میزانِ اعتراضات و اعتصابات کارگری و روشها و سُنتهای مُبارزاتی نگاه کنید، به محبوبیتِ کمونیسم و سوسیالیسم در میانِ طیفِ وسیع فعالینِ کارگری و فعالینِ اجتماعی نگاه کنید، همه براین گواهی میدهند که رادیکالیسمِ کارگری و انتقادِ سوسیالیستی یک سُنت مبارزاتی قدرتمند در آن جامعه است که تحت اختناق بدرستی و آنطور که هست دیده نمی شود. نفس اینکه سُنت رفرمیستی در ایران نمی گیرد و چنین دیدگاه و سیاستی تنها و بلافاصله با سیاستِ بقای اصلاح طلبان حکومتی چفت میشود، حاکی از ویژگی های مشخصی است که به ما می گوید نمیتوان با هر متری سراغِ تبئین جنبش کارگری در ایران رفت. سترونی سندیکالیسم در ایران، بعنوان مثال، یک نتیجه این وضعیت است.
همانطور که بالاتر اشاره شد، نه فقط جنبشِ کارگری ایران از پُر تحرک ترین و پُر سر و صدا ترین جنبش های اجتماعی در ایران است بلکه در متن بُن بست و ورشکستگی دیگر افق های اجتماعی، جنبش کارگری میرود که به یک پای تعیین تکلیف در جامعه در اشکال مختلف بدل شود. ما بویژه در دوره اخیر و قبل از رویدادهای دیماه تاکید کردیم که برای نجاتِ جامعه ایران از فقر و اختناق و سرمایه فقط و فقط راه حل کارگری وجود دارد. یا تداوم اختناق و استبداد و استثمار و حاکمیتِ بورژوازی در اشکال جدیدی و یا راه حل کارگری. راه سومی وجود ندارد. امروز و بدنبال رویدادهای دیماه هزار بار تاکید می کنیم که همه سرها باید به سمتِ کارگر و جنبشِ رهائیبخشِ کارگری برگردد. کارگران در موقعیتی تاریخی و دورانسازی قرار گرفته اند که می توانند به صد سال ارتجاع و استبداد و استثمار و بیحقوقی و بی حرمتی پایان دهند.
جنبش کارگری برای پیشروی باید به مسائل متنوعی پاسخ دهد. اولین مسئله اینست که صف مُستقل طبقاتی خود را به معنی استقلال سیاسی و فکری، استقلال از جنبشهای طبقات دیگر، استقلال تشکیلاتی و حزبی مُرتبا تاکید و تضمین کند. کارگر هر زمان به نیروی جنبش های بورژوائی بدل شود، یا گوشت دم توپ جنگ سرمایه داران و جریانات ناسیونالیست و قومی و نژادپرست میشود و یا سرباز دون پایه احزابِ بورژوائی برای سازماندهی مُجدد اقتصاد ورشکسته سرمایه داری ایران و دادنِ چکِ سفید برای تداوم استثمار و فقر و فاقه عمومی چند نسل دیگر از طبقه کارگر. لذا تاکید بر استقلالِ طبقاتی بمعنی سکتاریسم و یا بی توجهی به دیگر جنبش های جاری در جامعه و یا دیگر خواستهای مشروع نیست. برعکس، تاکید بر دخالتِ مُستقل کارگر و داشتن سیاستِ کارگری در قبالِ کلیه مسائل جامعه و سوالاتی است که فی الحال توجه بخشهائی از جامعه و حتی بخشهائی از نیروی طبقه ما را بخود جلب کرده است. لذا کارگر نه بعنوانِ عناصر مُنفرد و یا تشکلهای کارخانه ای و محافل کارگری بلکه باید بمثابه یک طبقه در جدالِ قدرتِ سیاسی درگیر شود. مهمترین سوال در هر دوره انقلابی مسئله قدرتِ سیاسی است و طبقات متخاصم و جنبش های اجتماعی و احزابِ سیاسی شان برای تعیین تکلیف وارد این جدالِ سرنوشت ساز می شوند. دیگر قامتِ کارخانه ای و رشته ای جوابگوی نیازهای سیاسی امروز نیست. (اینجا تاکید می کنم نفسِ اعتراضاتِ کارگری در اشکالِ سراسری و رشته ای و هماهنگی بین صنایعِ مختلف برای حضورِ اعتراضی همزمان و یا درگیر شدن خانواده های کارگران و محلاتِ کارگری در کشمکش با دولت و کارفرمایان، متکی شدن به اعتراض توده ای و سُنتِ مجمع عمومی و مثلا پرهیز از هیئتِ نمایندگی در بیشتر اعتراضات، اینها از یکسو بیانگر درجه تشکلیابی دوفاکتو در جنبشِ کارگری و اردوی کارِ ایران است و از سوی دیگر تلاش رهبرانِ کارگران برای پس زدن اختناق و ممنوعیتِ تشکلهای برسمیت شناخته شده کارگری را نشان میدهد). این پتانسیل واقعی و غیرقابلِ انکار، در تناسب قوای جدیدتری میتواند به اعلام صدها شورای کارگری و فدراسیون های کارگری مُنجر شود. من از این جنبه بویژه در دوره انقلابی ابدا نگرانی ندارم.
امروز اما کارگران باید ادعای حکومت کنند. بدون هیچ تعارفی. وقتی کُل بدنه و جوارح نظام در فساد و ارتشأ و دزدی غرق است، وقتی خود حکومتی ها همدیگر را برسمیت نمی شناسند و صلاحیت مملکت داری همدیگر را زیر سوال می برند، و مهمتر، وقتی یک جامعه علیه کُلِ بنیادهای این حکومت روشن و صریح سخن می گوید؛ اینها یعنی جامعه کارگران را صدا می زند. جنبش کارگری و کمونیسم ایران باید بسیار صریح اعلام کند که بورژواها صلاحیت اداره جامعه را ندارند، بورژواها بنا به ماهیت استثمارگر و ضد جامعه شان علیه هر نوع برابری و رفع تبعیض و رفاه اجتماعی اند، کارگران می توانند جامعه را اداره کنند، دولتِ انقلابی کارگری می تواند مشکلات موجود را بسرعت و با اتکا به دهها میلیون انسان ذینفع حل کند. این سیاست میتواند کارگر را به مرکز اصلی توجه و به سمتِ یک آلترناتیو قابلِ قبول در صحنه سیاسی جلو بیاندازد. اول مه از جمله وقت مناسبی برای چنین تحرکی و جلبِ توجه جامعه و جهانیان به طبقه کارگر و راه حلِ کارگری است.
مسئله دیگر اتخاذ تاکتیک هائی است که جنبش کارگری را در این روند جلو بیاندازد و صحنه سیاسی را بدرجه بیشتری اشغال کند. در سیاست نسخه ای برای تمام فصول نداریم. امروز و در شرایط خطیر و انفجاریِ کنونی، هر مسئله قدیمی باید در قالبِ جدیدی طرح شود. مثلا کارگران مراکز صنعتی و تولیدی زیادی حقوقِ معوقه دارند. کارگران باید نپرداختنِ حقوقِ کارِ تحویل داده شده را فساد و دزدی و جُرم کارفرمایان و دولتِ اسلامی شان اعلام کنند، علیه این اقدام آنها ادعانامه داشته باشند و سطحِ توقعِ جامعه را بالا ببرند. بروشنی بخواهند که حقوق های معوقه با احتسابِ نرخ تورم و ارزشِ از دست رفته ریالی آن باید بی هیچ چون و چرائی پرداخت شود. مگر اداره برق و گاز قبول می کند کارگر قبض اش را پرداخت نکند؟ چرا کارگر باید این نُرم ارتجاعی را قبول کند؟ یا در مورد دستمزدها، تعیینِ حداقلِ دستمزد، مادام که کارِ مُزدی و نظمِ بردگی مُزدی برقرار است، تنها و تنها در صلاحیتِ نمایندگانِ مُنتخبِ کارگران است. کارگران باید قانون حداقل دستمزد مُبتنی بر چند برابر زیرِ خطِ فقرِ اسلامی را مُلغی اعلام کنند و حرف و راه حلِ خودشان را برای حقوق پایه همه شهروندان از کارگر و غیر کارگر بزنند. در موردِ حقِ آموزش، حقِ سلامتی، حقِ مسکن، و دیگر حقوق مُسلم باید اعلام کنند که کارگران چه راه حلی دارند و آنرا نه فقط برای خودشان بلکه برای همه جامعه می خواهند. در مورد سوالات واقعی و مُهم در جامعه اعم از تبعیض به زنان و اعتراض برحق علیه آپارتاید جنسی و حجابِ اسلامی، در باره استثمار شدید زنان کارگر و مسائل متنوعِ دیگر، باید کارگر بعنوان یک عُنصرِ اجتماعی و طبقاتی بمثابه راه حل و “دولت سایه” ظاهر شود. ما نمی توانیم در قالب “صنف” کارگر برویم و انتظار داشته باشیم که سرها به طرف ما برگردد. روشن است که اعتراضات کارگری و گسترش آن، با هر خواستی، بدوا حضور سیاسی کارگر را برجسته می کند و در سطحی از تناسب قوا هنوز به این صورت عمل خواهد شد. اما پیشروان طبقه و رهبران کارگری باید چند قدم جلوتر باشند، توجه جامعه و حمایتِ واقعی را به سمتِ خود جلب کنند و تصویر براستی یک جنبشِ رهائیبخش کارگری را، همانطور که تاریخا اینگونه بوده است، از خود بدست دهند.
و یا در متنِ تشدیدِ بُحرانِ اقتصادی و بیکارسازی ها و تعطیلی کارخانه جات، کارگران نباید پاسیو و مُنفعل عمل کنند. بانک اگر از شما بدهی داشته باشد و شما نتوانید پرداخت کنید، می آید و اموالتان را مُصادره می کند. چرا کارگران اینطور عمل نکنند؟ جنبش کارگری ضروری است بعنوانِ یک تاکتیکِ دوره انقلابی به سیاست کنترل کارگری بعنوانِ یک وجه جنبشِ عملِ مستقیم کارگری روی آورد. در این زمینه باید بدقت نوشت و مبانی آنرا توضیح داد. اما بحث ما این نیست که کارگران بهتر از سرمایه داران اداره کارخانه و نظم کارمُزدی را پیش می برند، بحث اینست که کارگر امروز با کنترل کارگری اجازه نمی دهد که کارفرما زندگی اش را گرو بگیرد و به کسی جوابگو نباشد و فردا سیاست کنترل کارگری حلقه ای از سوسیالیزه کردن اقتصاد است. همین امروز در فرانسه و کشورهای دیگر وقتی کارفرما می خواهد بیکارسازی و اخراج کند، کارگران کارخانه را اِشغال می کنند و از هر نوع نقل و انتقالِ کالا و مبادلات جلوگیری می کنند. اشکالِ مُختلفی از ابتکاراتِ انقلابی هست که کارگر را بجلوی صحنه پرتاب می کند و جامعه را حول افق کارگری قطبی می کند. در ایندوره که به سمت یک تعیین تکلیفِ سیاسی با جمهوری اسلامی میرویم و سرمایه داران متفرقه برای اعاده وضعِ موجود دندان تیز کرده اند، تاکتیک های مبارزه کارگری باید در خدمت و تسهیل کننده استراتژی انقلاب کارگری باشد.
یک اقدام ضروری دیگر اعلام شوراهای کارگری است. در ایندوره ضروری و مبرم است که در صنایع و مناطق مختلف توسط رهبران کارگری و کارگران صنایع شوراها را ایجاد و اعلام کرد. شورا تشکلِ مناسب دخالتِ مستقیم و مُستمرِ توده کارگران در جدال با سرمایه داران، اُرگان تقویتِ کارگر و ظاهر شدن بعنوان یک جنبش واقعی و ریشه دار، از اُرگانهای قیام و مُدل حاکمیتِ کارگری است. امروز مجامعِ عمومی ابزار و ظرف اعتراض کارگران است. مجمع عمومی را باید آگاهانه به جنبشِ ایجادِ مجمع عمومی بدل کرد. مجمعِ عمومی یعنی شورای دائر و شورا یعنی تصمیم توده کارگر با اتکا به مجمعِ عمومی. شعار و سیاستِ “زنده باد شوراها!، شوراها را ایجاد کنید!” باید در محلِ کار و محله کارگری به حرفِ اول هر سازمانده و فعالِ کارگری بدل شود.
و بالاخره جنبش کارگری باید تلاش کند که در اول مه بعنوانِ نوکِ تیز اردوی کار ایران و ناجی جامعه علیه حاکمیتِ فاسد اسلامی و کارفرمایان استثمارگر و دزد قد علم کند. هیچ زمان مانند امروز جامعه نیازمند راه حلِ سوسیالیستی کارگران برای آزادی جامعه نبوده است و هیچ زمان مانند امروز جنبش کارگری به این درجه در ثقل سیاستِ ایران مورد توجه نبوده است.
اُفقِ طبقه کارگر ملّی نیست، مذهبی نیست، جنسیتی نیست، استقلال طلب و خودمختاری طلب نیست، منفعتِ صنفِ خاصی را دنبال نمیکند، دینِ ویژه ای نمی آورد و در پی احیای سُنت های عتیق و باستانی بشر نیست. کارگران میخواهند مبنای نظم مُبتنی بر تبعیض و نابرابری، نظم مُبتنی بر استثمارِ کار مُزدی و مالکیتِ خصوصی را تغییر دهند. اول مه پرچم طبقه کارگر رادیکالی است که تغییر این جهان وارونه و نظم سرمایه داری را امر فوری خود میداند. اگر جنبشها و طبقات دیگر آزادی قسمتی و حقوق ویژه ای را نهایتِ اهداف خود قرار داده اند، طبقه کارگر در عین طرح مطالباتِ بلاواسطه اش، که آنهم در چهارچوبِ رفاه همگانی قرار دارد، پرچم آزادی انسان از سُلطه و انقیادِ سیاسی و اقتصادی سرمایه داری و مُناسباتِ بردگی مُدرن مُزدی را برافراشته است. این یعنی کارگر برای آزادی ناچار است همه را آزاد کند و در اسارت نگهداشتنِ بخشی از جامعه منفعتی ندارد. این یعنی طبقه کارگر آزاد نمیشود مگر اینکه کل جامعه را آزاد کند. زنده باد اول مه!
***