آزادى بيان؛ “توهین به مردم”، “توهین به مقدسات” سياوش دانشور
آزادى بيان؛
“توهین به مردم”، “توهین به مقدسات”
سياوش دانشور
به موازات قتل فجیع ساموئل پتی، بار دیگر بحث قدیمی آزادی بیان و دامنه آن طرح شده است. تردیدی نیست که مسئله برسر عدم درک آزادی بیان از سوی مخالفین نیست، این یک پلاتفرم سیاسی برای اهداف مادی و زمینی است که خود را در صورت ظاهر “تقابل آزادی بیان با مقدسات” و غیره تبئین می کند. این یک عمل سیاسی است و باید بطرق سیاسی پاسخ داده شود. با اینحال باید روشن باشد که این نوع استدلال ها به کدام منافع خدمت می کنند و فی النفسه تا چه اندازه غیر جدی و سطحی اند.
در ایران بدنبال قیام بهمن ۱۳۵۷ مقوله “آزادی بیقید و شرط بیان و نقد” بشدت غریب بود و حتی “لیبرالی” توصیف میشد. اما بتدریج به یک بند برنامه سیاسی اکثر نیروها و جریانات چپ اپوزیسیون تبدیل شد. امروز اما، تراشیدن “مقدسات”، کشیدن سیم خاردار دور تعصبات عقبمانده بعنوان حوزه های غیر قابل بحث، و واکنش به هر مسئله ای تحت عنوان “توهین به یک گروه یا قوم یا ملت یا دین” یا “توهین به مقدسات” مسئله را بسیار پیچیده کرده است. اگر اوضاع به همین روال پیش برود، باید در فردای ایران هزاران مجسمه از “مقدسات” مختلف برپا کنیم و دهن بیش از نود درصد مردم را به این دلیل که حرفشان میتواند “توهین” به عده دیگری تلقی شود، ببندیم! این ارتجاع محض است و کمونیسم و جنبش طبقه کارگر مطلقا نباید با آن سازش کند.
برنامه کمونیستی ما از: “مبارزه قاطع علیه هر نوع تبعیض نژادی و نژادپرستی” و “ممنوعيت هر نوع تبليغ نفرت مذهبى، ملى و قومى، نژادى و جنسى. ممنوعيت ايجاد احزاب و گروه هاى سياسى که برترى ملى، قومى، نژادى، مذهبى و جنسى گروهى از مردم بر ديگران، جزو اصول رسما اعلام شده آنها باشند”، سخن میگوید که مصداق آنها روشن است. ما مقوله ای بنام “توهین به مردم” یا “توهین به عقاید و مقدسات مردم” نداریم. سردبیر.
آزادى بيان
تا به خود بحث آزادى بيان بطور کلى برميگردد، بيان قيد و شرط ندارد، مرز ندارد، تابع هيچ نوع تبصره و “مقدساتى” نيست، هيچ گروه و قدرت و دولت و حکومت و مذهب و آتوريته و عشيره اى نميتواند غل و زنجير بپاى آزادى بيان ببندد. نقد يک وجه مهم آزادى بيان است. ما برای تحقق “آزادى کامل و بى قيد و شرط انتقاد و نقد، آزادى انتقاد به کليه جوانب سياسى، فرهنگى و اخلاقى و ايدئولوژيکى جامعه، لغو هر نوع ارجاع در قوانين به باصطلاح مقدسات ملى و ميهنى و مذهبى و غيره بعنوان عامل محدود کننده آزادى نقد و اظهار نظر مردم، ممنوعيت هر نوع تحريکات و تهديدات مذهبى و ملى و غيره عليه بيان آزادانه نظرات افراد” مبارزه میکنیم.
کسى که از نقد سياسى به هر شکلی برآشفته میشود و یا واکنشهاى غير طبيعى نشان ميدهد، بايد بدواً به طبيب اش مراجعه کند. چنين کسانى صلاحيت دفاع از آزادى بيان ندارند چون هنوز دامنه تحمل سياسى شان از خشکه مقدس های اسلامى فراتر نرفته است. شبه “اپوزيسيونى” که در صورت مسئله جمهورى اسلامى شريک است و بحث اش اينست که “شکاف در جامعه ايران بين بى دينى و ديندارى نيست بلکه بين دمکراسى و ديکتاتورى است”، به دين و خرافه نياز دارد، به دمکراسى لويه جرگه اى نياز دارد. چنين کسانى وقتى احساس فشار کنند دوباره قمه و پونز جيب ميگذارند و مخالفين شان را مشمول الطاف اسلامى ميکنند.
يک رگه عمومى در بحث آزادى بيان اينست که مسئله امروز مردم ايران چى هست و چى نيست و البته خود جواب ميدهد که مسئله مردم تهاجم به دين نيست. استدلالها متنوع و متلون اند اما اين تنوع و تلون ميان طيفهاى يک بستر سياسى واحد است که با نفس تهاجم انتقادی به دين و مذهب و اسلام مسئله دارد. همه اينها انواع ادله براى ما رديف ميکنند که کوتاه بيائيد، “حساب اسلام را از آخوند و حکومت اسلامى جدا کنيد”، “به باورهاى مردم احترام بگذاريد”، “سکولار باشيد نه ضد دين”، “منتقد صلحجو باشيد نه منتقد ايدئولوژيک و ستیزه جو”، “مردم ايران صدقه ميدهند”، “عينى باشيد نه ذهنى”، “توهين با آزادى بيان فرق دارد”، “کارگران امرشان اينست و آن نيست”! و صف طويلى از استدلالهائى که در بحث آزادی بیان، “اما” و ملاحظات و بايدها و نبايدهاى خود را دارند.
اين طيف سياسى خودشان “مقدسات” دارند، اگر در “مقدسات” اسلامى شريک نباشند دستکم به مذهب بعنوان ابزارى مهم و ضرورى مينگرند. برخى شان مانند ناسيوناليستها مخالفت شان با اسلام برسر هژمونى اسلام یا ناسيوناليسم است و نه مخالفت با وجود مذهب و دستگاه واتيکان اسلامى. اينها طبق تاريخ سياه دورانهاى قديم شان، مذهب و سلطنت را دوقلوى ضرورى اى ميبينند که يکى سلطان و هديه خدا به مردم است و دیگری توجيه گر الهى قدرت سلطان. بخشى ديگر که دمکراسى ميخواهد، بدون اسلام و حکومت اسلامى و مشارکت با اسلاميون نميتواند دمکراسى را تعريف کند. سکولارهايشان مرتبا تاکيد ميکنند که “آنها سکولارند و نه ضد دين”. در طيف راديکال تر و جوانان اينها، “مبارزه با مذهب امرى تاريخى است”، “تابعى از نفى سرمايه دارى بطور کلى است”، “مبارزه طبقاتى مهم تر است”، و بحث تقابل با مذهب انحرافى نابخشودنى است که “به اتحاد طبقه کارگر ضربه ميزند”. اين استدلالها البته يک اپسيلون پايشان روى زمين واقعى و طبقاتى و تاريخى نيست و تنها زبانى متفاوت براى سياستى محافظه کار در مقابل مذهب است. تلاشی بیهوده برای روتوش اشتراک سیاست با ناسيوناليستها و جمهوريخواهان و اسلاميون متفرقه در بحث آزادی بیان است.
پاسخ ما به کل این طیف های متفاوت که در بحث آزادی بیان کمابیش در یک صف ایستاده اند، بسادگى اينست که آزادى بيان و نقد و ابراز وجود در اشکال مختلف، اولا حق هر کسى است، ثانيا مبصر و مجمع تشخيص مصلحت و اداره ارشاد نميخواهد، ثالثا مرز ندارد و هيچ محدوده اى مصون از آن نيست، رابعا به اعتقادات و “مقدسات” هر کسى برميخورد بايد تحمل داشته باشد و حق ندارد شانتاژ کند، فتوا دهد، تهديد و ارعاب کند، روانکاوى و نشر اکاذيب کند. انسانها يکبار بدنيا مى آيند و حق دارند در اين يکبار هرچه دلشان ميخواهد و با هر چهارچوبى که ميخواهند بگويند و هيچ قانون و دولت و قدرتى نباید مانع آن شود. قانون نهايتا بايد اين حق را برسميت بشناسد و مانع تعرض به آزادى بيان به هر بهانه اى شود.
باورهاى مردم
“باورهاى مردم” وسيله اى است که هر کسى که مخالف حرف انتقادى من و شماست پشت آن سنگر ميگيرد و اعتراض ميکند که “اين حرف شما عليه باورهاى مردم است”، “به باورهاى مردم احترام بگذاريد”! بگذاريد بپرسيم که باورهاى مردم در کدام مرجع و نهاد و اداره مورد توافق عموم ثبت شده است؟ آیا بجز اینست که حکومتهائی مانند جمهوری اسلامی و داعش و طالبان با زور شمشیر و قانون اسلام همه مردم را ملزم کرده که به اين باورها گردن بگذارند؟ مردم باورهاى مختلفى دارند و اين باورها قبل از اينکه باور خودشان باشد باور طبقات حاکم است. اگر سلطنت در ايران حاکم باشد من و شما به اجبار جزو “ملت ايران” محسوب ميشويم و لذا “باورهاى ملت ايران” و “مقدسات” شان چنين و چنان ميشود. اگر اسلام قدرت را در دست داشته باشد من و شما جزو “امت اسلامى ايران” سرشمارى ميشويم و “باورهاى امت اسلامى ايران” و “مقدسات اسلامی” طور ديگرى تعريف ميشود. اگر عشاير و اقوام و فدراليستها حاکم شوند، باورهاى مردم صد جور ميشود و هر کدام ديگرى را “پست”، “تازى”، “شوونيست”، “سوسمارخور” و صد ناشايست ديگر ميداند و تثبيت “باورهاى رسمى مردم” به جنگ داخلى و نتايج آن گره ميخورد. اگر دمکراسى حاکم باشد، از کل اين ماتريال عهد عتیقی نمونه بردارى ميکنند و تناسب و تقسيم قدرت بين آنها را “باور مردم” نام ميگذارند.
در اين ميان اين خود مردم اند که بى تقصير اند، کسى نظرشان را نميپرسد، جائى دسته جمعى اعلام نکردند که چه باورى دارند، چه باورى ندارند، و در قبال انتقاد و اعتراض چه ميگويند و چگونه ميخواهند عمل کنند؟ “مردم” و “باورهاى مردم” کاغذ کادو و چهارچوبى است که هر مرتجعى تلاش ميکند عقايد خود را بر اين اساس موجه جلوه دهد اما در دنياى واقعى عليه عناصر و آحاد و گروههاى همان “مردم” به نام “باورهاى مردم” مى ايستد! پاسخ به همه اين طيف اينست که مردم باورهاى مختلفى دارند، فرهنگ هاى مختلفى دارند، عقايد و سنتهاى مختلفى دارند، آرمانهاى مختلفى دارند، مردمى يکدست و يک جور با عقايد و باورهاى يکسان وجود خارجى ندارد. پشت مردم سنگر نگيريد، داور جهان نباشيد، عقايد خودتان را بگوئيد و براى آن مبارزه کنيد و نيرو جمع کنيد.
وانگهى چرا بايد به هر باور مردم احترام گذاشت؟ اين توقع بسيار ناموجهى است. برسمیت شناسی و دفاع از “حق” افراد و گروهها برای برخورداری از آزادی بیان با “احترام به باور” آنها خيلى فرق دارد. هر کسى حق دارد به هر خرافه و به هر ارتجاعى باور داشته باشد و با صداى بلند آنرا اعلام کند، دولت باید این حق را تضمین کند و ما مدافع آزادی و امکان مادی بروز ارتجاعی ترین و ناهنجارترین باورها و عقاید سیاسی هستیم. اما چرا بحث حق داشتن را به بحث سکوت در مقابل عقايد ارتجاعى تحت عنوان “احترام به باور مردم” بسط ميدهيد؟ آيا دليل اين نيست که تحت اين پوشش ميخواهيد از همان ارتجاع سياسى دفاع کنيد؟ ما نه کلانتر باورهاى مردم هستيم و نه به باورهاى عهد عتيقى و ضد آزادى احترام ميگذاريم. نه فقط احترام نميگذاريم بلکه براى تغيير آنها مستمرا تلاش و مبارزه ميکنيم. آزادی بیان رابطه ای است بین قدرت فائقه و شهروندان و نه رابطه شهروند با شهروند. قانون بايد آزادى بيان را براى همه برسميت بشناسد اما شهروند در مقابل شهروند موظف نيست در مقابل عقايد ديگر سجده کند. بالاخره بايد نفس حق وجود داشته باشد و آزادى بيان و نقد باورهاى ديگر رایج و فرض باشد تا جامعه بتواند بين عقايد درست و غلط انتخاب واقعى اش را بکند. تصور اينکه جامعه اى بدون نقد و بدون عبور از خرافه بتواند جلو برود تصورى غير تاريخى و مذهبى است.
“توهين به عقايد مردم”
اگر عده اى ميگويند بايد به عقايد مردم احترام بگذاريد، عده بيشترى در مخالفت با هر نقدى ميگويند “اين آزادى بيان نيست، توهين به عقايد مردم است”! “توهين به عقايد مردم” ابزارى براى ايجاد مناطق ممنوعه نظامى و امنيتى و حيثيتى و “ناموسى” است که قرار است از هر نقد و بررسى مصون بمانند. اسلام پديده اى را توهين ميداند، ناسيوناليسم پديده ديگرى. هر کسى که “مقدسات” ميتراشد بدنبال آن “توهين به مقدسات” را غير مجاز اعلام ميکند. وانگهى توهين با افترا به افراد حقيقى و حقوقى بسيار فرق دارد. توهين یک قلمرو خاکسترى است و معنی آن برای هر فرد بيشتر تابعى از فرهنگ سياسى، نوع نگرش به پديده ها، درجه وسعت نظر، عقب ماندگى و جمود فکرى و فاکتورهاى فرهنگى است. مثلا شما ميتوانيد با کاريکاتور در خيلى کشورها افراد و شخصيتهاى سياسى و هنرى و مذهبى را مسخره کنيد، در صورتى همين کار در ايران و عراق با يک الم شنگه و چه بسا شورش و تحريک ملى و مذهبى روبرو شود. شما ميتوانيد حرفى و طرحى را سکسيستى، ضد زن و غيره بناميد در صورتى که بخشى ديگر در جامعه آنرا امرى عادى، پيش و پا افتاده، و حتى صورتى از آزادى بيان و ابراز وجود تلقی کند. شما ميتوانيد مولتى کالچراليسم و تقسيم انسانها به مارکهاى قومى و ملى و مذهبی و “اصيل” و “غير اصيل” را يک پيشرفت بدانيد و يکى ديگر آنرا عين راسيسم بداند. ظاهرا حرف دومى ميتواند براى اولى راسيستى باشد و برعکس، و در هر دو حالت به عقايد دو طرف “توهين” شده است!
کسانى که پشت بحث “توهين به عقايد مردم” سنگر ميگيرند، و يا کسانى که در مقام توجیه گر و کارمند اداره سانسور ميگويند: “فلانى قصد توهين نداشته و عملش توهين نبوده،” همه در يک اصل مشترک اند: توهين! اما توهين چيست؟ کجا مردم جائی آگاهانه پذیرفته اند که اقدامى یا سخنی “توهين” است بجز کسانى که ميخواهند با اين چماق نگذارند من و شما حرف بزنيم؟ اصلا فرض کنيم کسى آگاهانه خواسته توهين کند، به “مقدسات” شما آگاهانه فحش و بد و بيراه گفته است. من ميپرسم چه ايرادى دارد؟ اگر شما نمى پسندى خوب اينکار را نکن! شما هم ميتوانى به همه “مقدسات” و باورهاى اين طرف توهين کنى و خودت را خالى کنى! اين که لشکر کشى و قشون راه انداختن نياز ندارد.
“مقدسات” نداریم!
اولا ما بعنوان کمونیست کارگری “مقدسات” نداریم. ثانیا آنچه که برای فرد یا افرادی “مقدس” است برای بقیه مردم جهان “مقدس” نیست. ثالثا دنیا نمیتواند برای تحقق یک حق بدیهی و پایه ای بشری مانند آزادی بیان در جنگ مقدسات منجمد شود. همین طرفداران “مقدسات” در دنیای امروز هر دقیقه “مقدسات” عده دیگری را لگدمال و چه بسا نابود میکنند. مگر ندیده اید که طرفداران پر و پا قرص “ناموس” در جنگ یک ابزارشان تجاوز به “ناموس” دشمنان شان است؟ مگر ندیده اید که مذهبیون دو آتشه و پرچمداران “مقدسات مذهبی” در جنگ و ترور “اماکن مقدس” یکدیگر را منفجر میکنند؟ مگر ندیده اید ناسیونالیستهای دو آتشه و طرفدار “هویت مقدس ملی” هر روز “مقدسات ملی” رقبایشان را نابود میکنند؟ کلمه “مقدسات” و “توهین به مقدسات” پشت و روی سکه یک ارتجاع سیاسی برای تحدید آزادی بیان، کنترل مردم در جامعه و سلب آزادی آنهاست.
میلیاردها مردم جهان “مقدسات” مشترکی ندارند لذا “توهین به مقدسات” یک جز لاینفک از آزادی بیان است. نقد و هجو و مسخره کردن و توهین به “مقدسات” و باورهای فرد هنوز در چهارچوب آزادی بیان است. اما وقتی این نقد و توهین و تمسخر عقاید به خود فرد صاحب عقیده تسری پیدا میکند، یعنی وقتی نقد از حوزه تقابل آرا و افکار بیرون میرود و به تمامیت فرد حمله میکند، اینجا دیگر با راسیسم و تهاجم به حرمت و حقوق فرد و یا افراد دیگری روبرو هستیم و باید به همین عنوان راجع به آن بحث کرد. ما باید بروشنی بدانیم راجع به چه مسئله ای بحث میکنیم. مثلا کسی نمیتواند و مجاز نیست تحت پوشش آزادی بیان به فرد حقیقی و حقوقی تهمت و افترا بزند. در چنین مواردی قانون میتواند فرد خاطی را نه بخاطر اظهارات و عقایدش بلکه بخاطر تهمت زدن و افترا به فرد دیگری تحت تعقیب قرار دهد. جامعه در کنار تضمین آزادی بیان و نقد، موظف به تضمین و دفاع از حرمت و حقوق فردی و اجتماعی هر شهروند است. جامعه و قانون موظف به دفاع از امنیت جانی شهروندان است و باید در مقابل تهدیدها و تحریکات مذهبى و ملى و غيره عليه بيان آزادانه نظرات افراد بایستد.
در یک جامعه آزاد، در جائى که آزادى همه برسميت شناخته شده است، در جائى که سرکوب سياسى و فقر و ناامنى وجود ندارد، احترام انسانها به همدیگر بیشتر و همبستگی انسانی بالا ميرود. در یک جامعه آزاد شعور و فرهنگ حاکم، مرزهاى کهنه “عقايد مردم”، معنى “توهين” و همه چيز زير و رو ميشود. دين بعنوان دکانى براى لفت و ليس و آخوند و خاخام و کشيش بعنوان “قديس” و “مقدسات مذهبى” رنگ ميبازند. فرهنگ با شرايط اجتماعى تدريجا متحول ميشود. وضع قوانين جديد و آزاديخواهانه خود منشا ايجاد فرهنگ جديدى ميشود و اين استدلال هاى عهد بوقى و محافظه کار تدریجا بى معنى ميشوند. امروز، تا به بحث آزادى بيان مربوط است، بايد از تماميت آن دفاع کرد و تسليم سيم خاردارهاى اسلامى و ناسيوناليستى و دمکراتيک نشد. اين چهارچوبها ضد آزادى بيان و خود صورت مسئله امر آزادى و رهائی بشریت اند.
***