خامنه ای با پرچم “ای ایران”: آخرین دست و پا زدنهای رژیم در باتلاق ناسیونالیسم علی جوادی

خامنه ای با پرچم “ای ایران”: آخرین دست و پا زدنهای رژیم در باتلاق ناسیونالیسم
علی جوادی
پس از دوازده روز موشک و خاکستر، خامنهای ــ نه با قرآن، نه با پرچم سیاه، که با بنری از ناسیونالیسم ــ از دخمه های امنیتی به بیرون خزید. و پس از آن عکسی غول پیکر از او بر فراز میدان انقلاب نصب شد، با شعاری که تا دیروز در قاموس اسلام و حاکمیت “طاغوت” بود: “ای ایران، بخوان!” دست عمامه دار هنوز لرزان است، اما با سلامی مضحک به “ملت” خیالی بلند شده؛ ملتی که کنار “امت” ساختهاند، تا شاید بتوان با آن، مشت مردم را این بار با مشت “آهنین” ناسیونالیسم پاسخ دهند.
اما چرا ناسیونالیسم؟ چرا رژیم اسلامی، که بیش از چهار دهه در ستایش “امت” گلوله شلیک کرد و “ملت” را مترادف با “کفر” میدانست، ناگهان به دامان ناسیونالیسم متوسل شده است؟ پاسخ ساده است: چون هیچ چیز دیگرش کار نمیکند. نه منبر، نه پدافند هوایی، نه دستگاه امنیتی اش، نه مرثیه، نه شهید سازی؛ و نه تهدید و سرکوب. کل پروژه اسلام سیاسی چه در ایران و چه در خاورمیانه در بن بست است، و رژیم برای بقا به ایدئولوژی تازهای نیاز دارد. و چه چیزی مناسب تر از ناسیونالیسم، این دین سرمایه و نابرابری و تبعیض، برای تزریق دوباره ترس و انقیاد؟
واقعیت این است که ناسیونالیسم و اسلامیسم، دو لبه یک قیچیاند. هر دو کارکرد مشابهی دارند: پنهان سازی شکاف طبقاتی با فریب “وحدت ملی”؛ تقدیس مرز و خون و حاکمیت به جای آزادی و برابری؛ تبدیل کارگر و مهاجر به “بیگانه”؛ تبدیل تبعیض به “فضیلت فرهنگی”؛ و تقلیل انسان به برده خاک. ناسیونالیسم، چه با عبای ولایت و چه با شنل سلطنت، ایدئولوژی حاکمان است، برای سرکوب محکومان.
رژیم اسلامی حالا این ابزار را نه برای تغییر، که برای استمرار سرکوب میخواهد. وقتی اراجیف اسلامی دیگر نمی ترساند، وقتی آیات قرآن فقط نفرت می آفریند، نوبت پرچم و ناسیونالیسم است: پرچمی برای خاک پاشیدن بر شعلههای آزادی، برای خفه کردن صدای طبقه کارگر و توده مردم بپاخاسته با سم ناسیونالیسم، برای ترساندن از “خطر تجزیه” و “حفظ تمامیت ارضی”. ناسیونالیسم، این بار نه فقط از تریبون ایران انترنشنال و من و تو و بیبیسی و صدای آمریکا، که از بیت رهبری در مراسم عزای حسین میغرد.
و مضحک تر از همه آنکه این پرچم را از رقیب دیرینه دزدیدهاند: از سلطنت طلبها، ناسیونالیستهای ماهوارهای، و اپوزیسیون راست. همانهایی که با “ای ایران” گریه میکردند، حالا می بینند اسلامی که فریاد “مرگ بر سلطنت” میکشید، از واژگان و افکار آنها تغذیه میکند. فریاد “میهن در خطر است” را حالا بسیج و سپاه هم بلدند؛ و ناسیونالیستها، یا ذوق زدهاند که نظام فکری شان به قدرت خزیده است، یا عصبانیاند که ابزار خرافه شان به غارت رفته.
و در این میان، برخی شان از این “مصرف ایدئولوژیک” آنچنان به وجد آمدهاند، که از سر از پا نمیشناسند: بیانیه مینویسند، نامه می فرستند، دم از “ضرورت اتحاد ملی” میزنند و در حسرت “آشتی تاریخی با جمهوری اسلامی” نفس نفس میزنند. گویی با دیدن بنر “ای ایران” در میدان انقلاب، پنداشته اند لحظه رستگاری، بازگشت و شراکت در قدرت سیاسی فرا رسیده! اینها ــ همانها که تا دیروز رژیم را “ضد ایرانی” میخواندند ــ امروز کفش و کلاه کردهاند تا در رکاب حکومت اسلامی خدمت کنند؛ اما مشکل در آمادگی ایشان نیست، در بیاعتنایی حضرت ولایت است! خامنهای، آن قدر در مراسم عزای رژیم خویش غرق است که حتی نگاهی از سر ترحم هم به اینان نمیاندازد.
اما مگر تفاوتی هست؟ خامنهای با “امت” سرکوب کرد، حالا با “ملت” ادامه میدهد. شاهزاده با “ملت” فریب میدهد، فردا شاید با “امت” هم بیعت کند، مگر با ارتش و سپاه و بسیج بیعت نکرده است؟ این ها، هر دو، برای حفظ قدرت و رسیدن به قدرت حاضرند مردم تکه تکه شوند. آنها دو صورت یک سکهاند: سکه نفی آزادی و برابری انسان. آنکه از “وطن” میگوید اما از حقوق انسان نه، آنکه خاک را میپرستد اما نه انسان را، آنکه “ملت” را فریاد میزند اما از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی میگریزد، ابزار طبقه حاکم و سرمایه است، چه ولی فقیه باشد، چه ولیعهد.
ناسیونالیسم امروز، ابزار سرکوب و تفرقه و خون پاشیدن به اعتراضات در جامعه است. رژیم با پرچم “ایران” دست مهاجر را میبرد، کارگر را اخراج میکند، و معترض را به اسم “تمامیت ارضی” و “ایرانیت” میکوبد. از همان دهانهایی که دیروز فریاد “اسلام در خطر است” میآمد، امروز فریاد “میهن در خطر است” شنیده میشود. رژیم نفس زنان اما مصر، میخواهد با این شعارها صف مردم را بشکند و صف انقیاد بسازد.
اما مردم، همان مردمی که در خیابانها بودند، و فریادشان جهانی را به ستایش بر انگیخت، بزودی دو باره در خیابان خواهند بود، نه با فراخوان بی بی و رضا و در همسویی با این جماعت، بلکه با فرمان رهبران جنبشهای، سوسیالیستی، کارگری، زنان و آزادیخواهی. و مایی که فریاد میزنیم نجات نه در “امت” بود و نه این بار در “ملت”؛ نه در اسلام و نه در ناسیونالیسم. رهایی، نام دیگرش سوسیالیسم است؛ برابری و آزادی انسانها.
پرچمی که امروز در میدان انقلاب برافراشتهاند، نه نشانه پیروزی که سند احتضار رژیم اسلامی است. رژیمی که مذهب اش مورد انزجار مردم است، مردمی که حکم به سرنگونی اش داده اند، و رژیمی که در تلاش مذبوحانه برای بقاء به خرافهای دیگر پناه برده است. حالا دیگر زجه “درود فرمانده” را بی سر و صدا از تریبونها کنار میگذارند، همان سرودی که قرار بود با آن نسل جدید را سربازان امام زمان کنند، اما حالا جای آن را “ای ایران” گرفته؛ گویی عمامه با تاج آشتی کرده و تسبیح با شمشیر کوروش هم پیمان شده است. چه میدانیم، شاید روزی هم خامنهای، در تقلید واپسین از شاه، با نگاهی خالی و صدایی لرزان بگوید: “صدای انقلاب تان را شنیدم”.
اما این خرافه ها و تشبثات نیز زیر پای مردم لگد مال خواهد شد. و آن روز، رژیم اسلامی و پرچم اسلام و ناسیونالیسم، تنها میتواند با پرچم سوسیالیسم، با انقلاب اجتماعی، به زیر کشیده شود. این مردم به خیابان بازخواهند گشت تا انسان را آزاد کنند، آن روز دور نیست!