در لسآنجلس چه میگذرد؟ مهاجرت، مقاومت: جدال اجتماعی درآمریکا در سایه ترامپیسم کمونیست هفتگی میپرسد: در لسآنجلس چه میگذرد؟ نبرد و کشمکش میان مردم و دولت چه ابعادی دارد؟ ترامپ نیروی ویژه اعزام کرده و فرماندار مخالف است. این جدال ظاهرا سه ضلعی چگونه است؟

در لسآنجلس چه میگذرد؟
مهاجرت، مقاومت: جدال اجتماعی درآمریکا در سایه ترامپیسم
کمونیست هفتگی میپرسد: در لسآنجلس چه میگذرد؟ نبرد و کشمکش میان مردم و دولت چه ابعادی دارد؟ ترامپ نیروی ویژه اعزام کرده و فرماندار مخالف است. این جدال ظاهرا سه ضلعی چگونه است؟
علی جوادی: اجازه دهید در پاسخ به ابعاد مختلف این وضعیت بپردازم، کمی خبری، کمی بیشتر تحلیلی و کمی هم مفصلتر.
دوست دارم از اینجا شروع کنم که در هیچ کجا، هیچ انسانی غیرقانونی نیست و نباید باشد. اما در ایالات متحده امروز، زیستن بدون مدرک به جرمی نا بخشودنی بدل شده است. در روزهای اخیر، لسآنجلس به میدان نبردی عظیم بدل شده؛ صحنه جدال میان انسان و دستگاه سرکوب. آن چه در ظاهر “سیاست مهاجرتی” نامیده میشود، در عمل تعرضی سیستماتیک علیه ابتداییترین ارزشهای انسانی است. دولت فدرال، با ابزار قانون و با پشتوانه ایدئولوژی ترامپی، یورش گستردهای را علیه مهاجران فاقد مدارک حقوقی اقامت آغاز کرده است. اما این فقط حملهای به مهاجر نیست؛ حملهای به کرامت انسانی، به حق زیستن و به پیوندهای اجتماعی است.
بازگشت ترامپیسم؛ بازتولید فاشیسم با لهجه آمریکایی
فرمان اجرایی ۱۴۱۵۹، بازنویسی خشن تری است از سیاستهایی که در دور اول ریاست جمهوری ترامپ تجربه شد. امروز، در قلب شهری که یکی از متنوع ترین ترکیبهای مهاجرتی در جهان را دارد، ماشین سرکوب فدرال فعال تر از همیشه به شکار انسان مشغول است. ترامپیسم بهعنوان پروژهای سیاسی، فاشیسم قرن بیست و یکم است: متکی بر نژاد پرستی، مهاجرستیزی، زن ستیزی، و نوستالژی قدرت سفید. ایدئولوژیای که با لحن نظامی و شعار “بازگرداندن عظمت آمریکا”، در تلاش است تا زوال این غول اقتصادی، بحران مشروعیت و افول هژمونی جهانی ایالات متحده، را با دیوار، اردوگاه، شکار انسانها، و چکمه پاسخ دهد.
در این منطق مهاجر باید قربانی شود. قربانیای که نقش “دشمن” به او “اعطاء” تا سرمایه از بحران عبور کند. ترامپ، در قامت نماینده گرایشی در طبقه حاکمه میکوشد، از طریق تهییج احساسات فوق ناسیونالیستی و عوام فریبی رسانهای، حقیقت این زوال را در لفافه قدرت نمایی پنهان کند. این ایدئولوژی، نه تنها زهرآلود است، بلکه تا مغز استخوان ضد انسانی است. فاشیسم جدید، مهاجر را به دشمنی بالقوه و تهدیدی دائمی بدل میکند، تا مشروعیت سرکوب درونی را باز تولید کند و با خیال پوچ خود بتواند سرمایه و آمریکا را از بحران خلاص کند.
عملیات تعقیب و شکار؛ ICE و تکنولوژی سرکوب
در هفته نخست ژوئن، بیش از ۳۴۰۰ مهاجر فاقد مدرک در لسآنجلس بازداشت شدند. ICE، (نیروی اداره مهاجرت آمریکا) با تکیه بر تکنولوژیهای جدید همچون تشخیص چهره، ردیابی موبایل، و خودروهای بینشان، کوچهها و محلهها را به میدان جنگی خاموش بدل کرد. بازداشتها در فروشگاهها، مسیر مدارس، بیمارستانها و ایستگاههای حمل و نقل عمومی صورت گرفت. در بسیاری موارد، حتی هیچ حکم قضاییای وجود نداشت. انتقالها به مراکز بازداشت خصوصی، اغلب در سکوت کامل قانونی انجام شد. نتیجه؟ خانوادههای بیشماری پاره شده، کودکانی که آخرین تصویرشان از پدر یا مادر، افتادن او زیر پای مأمور ICE بود. در این تئاتر سرکوب، ICE تنها یک نهاد اداری نیست؛ چهره بینقاب فاشیسم معاصر است.
روایتهای زنده از سرکوب
در Pico-Union، ماموران سحرگاه به مجتمعهای مسکونی هجوم آوردند. زنی از پنجره طبقه دوم به پشتبام خانه همسایه پرید تا فرار کند. در شرق لس آنجلس، محاصره یک سوپرمارکت منجر به بازداشت چهار نفر شد. در حیاط یک مدرسه ابتدایی، پدری مقابل چشمان فرزندش بازداشت شد. بسیاری در هنگام ورود و خروج از منزل شکار شدند.
این روایات سندهای زندهاند. سند جنایت سیستم. گواه آن اند که چگونه سیاست، وقتی از انسانیت تهی میشود، به قساوت بدل میگردد. در آمریکا، فاشیسم تنها در کلمات نیست؛ در رفتار، در سیاستگذاری و در اجرای خشن روزمره است.
موج مقاومت و همبستگی
اما در برابر این یورش، مردم ایستادهاند. هزاران نفر در خیابانهای لس آنجلس تجمع کردند. شعارهایی چون:
“No ICE in LA!” آیس، گمشو از لسآنجلس!
“Undocumented and Unafraid!” بی مدرک و بی هراس!
“Build homes, not walls!” خانه بسازید، نه دیوار!
“Nadie es ilegal” هیچ کس غیرقانونی نیست!
اما مقاومت فقط خیابانی نبود. در محلات، مردم شبکههای هشدار و مراقبت ساختند. از پیامکهای رمزدار تا سوتهای پنجرهای، از گشتهای شبانه داوطلبانه تا شبکههای پشتیبانی مخفی. در El Sereno، معلمان زنگ مدرسه ها را زودتر زدند تا بچهها با ICE مواجه نشوند. در بازار عمده فروشی، کارگران با زنجیره انسانی از دستگیری مهاجران جلوگیری کردند. در محیطهای کارگری، کارگران آشپزخانهها، رستورانها، انبارها و پروژههای ساختمانی با تشکیل گروههای هشدار سریع، مسیر مأموران را سد کرده یا مهاجران را پنهان کردهاند. اینها اشکال نوین مبارزه طبقاتیاند، بدون پرچم رسمی، اما عمیقاً انسانی و کارگری.
سازمانهای مقاومت
سازمانهایی چون NoICEinLA، Migrant Solidarity Network، Sanctuary Front، و CHIRLA در کنار مراکز فرهنگی، پناهگاه، مشاوره حقوقی، و مراقبتهای اضطراری فراهم کردهاند. اتحادیههای کارگری چون SEIU، UNITE HERE و UFCW خواهان پایان همکاری پلیس با ICE شدهاند. در متن این بحران، طبقه کارگر در حال بازآفرینی ابزارهای همبستگی و مقاومت خویش است.
ترامپ؛ چهره بربریت، نقاب نظم
ترامپ در پاسخ گفت: “اگر نیوسام (فرماندار کالیفرنیا) و کرن بس (شهردار لس آنجلس) نمیتوانند لسآنجلس را کنترل کنند، ما خواهیم کرد. گارد ملی در راه است. سپس: تفنگداران. نیروی دریایی” و در توئیتی نوشت: “شاید باید ابتداء این به اصطلاح رهبران را که از مهاجران دفاع میکنند، بازداشت کنیم.” این لحن، فاشیسم بی پرده است. ترامپ امروز نه در حاشیه، که قلب سرمایه داری بحران زده آمریکاست. او از باتوم و دیوار، از تهدید و تحقیر، برای زنده نگه داشتن توهم “عظمت” استفاده میکند. اما بحران، عمیق تر از آن است که با قساوت و جنایت مهار شود.
دولت ایالتی؛ دعوا بر سر اقتدار، نه انسانیت
فرماندار کالیفرنیا گوین نیوسام گفت: “با بحران رو به رو نیستیم، بلکه با قربانیان بحران رو به رو هستیم.” شهردار کرن بس تاکید کرد: “این شهر خانه مردم است، نه میدان جنگ.” اما عملکرد واقعی چیزی دیگری نیز میگوید: همکاری پنهان پلیس ایالتی با ICE، افزایش بودجه امنیتی، و فقدان اراده و خواست عملی برای دفاع از مهاجران.
دعوا میان دولت ایالتی و فدرال بر سر حقوق انسان نیست؛ بر سر قدرت و تقسیم قدرت است. جدال دو جناح بورژوازی حاکم، یکی با چهره لیبرال، دیگری با چکمه نظامی. انسان، در این بازی، نه هدف، بلکه گروگان است.
مهاجر، تجسم کارگر بیحق
در منطق سرمایه، مهاجر نیروی کار ارزان و مطیع است. وقتی لب فروبندد، گاهی پذیرفته میشود؛ اما به محض اعتراض، “غیرقانونی” اعلام میگردد. سیاست مهاجرتی دولت فدرال، همان سیاستی است که انسان را به ابزار بدل میکند و کارگر را به کالای انعطاف پذیر. جنگ علیه مهاجران، جنگی علیه طبقه کارگر است. و هر زمان که بحران اقتصادی تشدید شود، این بخش از طبقه کارگر در زمره اولین قربانیان هستند. این سرکوب، نه مرزی، بلکه اساسا طبقاتی است. و در حال حاضر مهاجران، در صف اول مقاومتی اند که باید سراسر صفوف طبقه کارگر را دربرگیرد.
پایان یا آغاز؟
لسآنجلس امروز نه صحنه بحران، بلکه صحنه نبرد است. نبرد میان سرمایهای که از ترس زوال، به بربریت متوسل شده، و انسانی که تنها خواهان حق زیستن است. انتخابی میان جامعهای وارونه و نظمی انسانی.
روزی که ICE از شهرها بیرون رانده شود، روزی که کودکان بدون هراس بخوابند، روزی که فریاد کارگر از گلو بیرون آید، آن روز روز آغاز است؛ آغاز مبارزه ای جانانه برای جامعهای سوسیالیستی، آزاد و برابر و بی مرز.
در هیچ کجا انسان غیرقانونی نیست. و هر قانونی که خلاف این اصل باشد، نه قانون، که سند جنایت است.