گفت و گو با قاتلان؟ پروژه نجات جمهوری اسلامی با “اپوزیسیون” رام علی جوادی

گفت و گو با قاتلان؟
پروژه نجات جمهوری اسلامی با “اپوزیسیون” رام
علی جوادی
منظور پزشکیان از “اپوزیسیون” چیست؟ این گفت و گو قرار است با چه نیروهایی، با چه سوابق و پایگاه اجتماعی انجام شود؟
علی جوادی: وقتی پزشکیان از “اپوزیسیون” حرف میزند، حتی برای لحظهای به آن اپوزیسیونی نمیاندیشد که در کف خیابان، در خشم و شورش، جمهوری اسلامی را به چالش میکشد و در تلاش برای سرنگونی اش است. “اپوزیسیون” در فرهنگ سیاسی او یعنی همان حاشیه نشینان قدرت، همان مردگان سیاسی در حاشیه قدرت، یا همان کسانی که در محافل زرد رسانهای، یا در حصر خانگی، به انتظار بازگشت دوباره به میز مذاکره و سهم خواهی از قدرت نشستهاند. این واژه، در قاموس پزشکیان، نه کارگران اعتصابی را شامل میشود، نه معلمان معترض، نه رانندگان اعتصابی، نه دختران و زنان آزاده و بی حجاب که در دل خیابانها مشت به صورت ارتجاع زدهاند و بدون تردید شامل کمونیستها، آتیستها و آزادیخواهان نمیشود.
پزشکیان به دنبال گفت و گو با مردمی که شعار “مرگ بر جمهوری اسلامی” دادند نیست. او با مادران دادخواهی که بر مزار فرزندان کشته شده در آبان خون گریه کردند، طرف حساب نیست. مخاطب او، همان طیف پوسیدهای است که از شکست اصلاحات و از بن بست جنگ، هنوز سودای معامله با رژیم را دارند. و منظور شاید آن بخش از شاه پرستانی است که با پرچم سه رنگ و تاج پوسیده، در شبکههای ماهوارهای فریاد میکشند و حاضرند با رژیم جمهوری اسلامی در قدرت شریک شوند. شاید منظور آن قوم پرستانی است که حاضرند دست در دست سپاه بگذارند و خون جوانان دی ماه و آبان را زیر قالی سیاست بازی دفن کنند. پزشکیان دقیقا چنین نیروهایی را “شریک گفت و گو” میخواند تا چرخ زنگ زده جمهوری اسلامی را با روغن وطن پرستی و “آشتی ملی” دوباره به حرکت درآورد.
نتیجه گفت و گو رژیم اسلامی با چنین “اپوزیسیونی” یعنی تداوم همین جهنم، تنها با دکور تازه و وعدههای پوچ. این پروژه، تلاشی است برای برگرداندن جنازه سیاستهای شکست خورده به میدان. آنها میخواهند از خیزشهای خیابانی، از فریادهای آزادیخواهانه، از صدای طبقه کارگر و جوانان شورشگر، یک نیروی خاموش و رام بسازند که پای میز مذاکره با قاتلان و شکنجه گران بنشیند. چنین گفت و گویی، یعنی بزک کردن هیولای جمهوری اسلامی، نه دفن آن.
این طرح گفت و گو در پاسخ به چه وضعیت سیاسی و اجتماعی مطرح شده است؟ چه بحران یا فشاری جمهوری اسلامی را به سمت چنین پیشنهادهایی سوق داده است؟
علی جوادی: این طرح از دل یک ضرورت انقلابی برای مردم بیرون نیامده، بلکه از دل استیصال یک نظم در حال پوسیدن زاییده شده. جمهوری اسلامی، دیگر نه در بحران، بلکه در مرحله پوسیدگی و فروریزی است. وقتی سبزوار چند هفته بعد از جنگ دوازده روزه به خروش میآید ــ نه برای رای، نه برای رفراندوم، بلکه برای آب، برق، و زندگی ــ نظام میفهمد که “خطر” نه در جغرافیا، بلکه در وجدان جمعی مردم لانه کرده است. “فقط کف خیابون” دیگر فقط یک شعار نیست، ترجمان آگاهی انقلابی است؛ اعلام ورشکستگی نهایی هر پروژه اصلاح، رفراندوم و معامله است. اینجاست که حاکمیت به هراس میافتد.
در شرایطی که هر کوچهای در تهران میتواند به میدان خشم تبدیل شود، هر صف آب در کرمان به پتانسیل شورش بدل شود، و هر پست اینستاگرامی به تریبونی علیه کل نظم موجود بدل گشته، جمهوری اسلامی ـ همان دستگاه متعفن اسلامی-امنیتی ـ با ترس، به دنبال “سوپاپ اطمینان” میگردد. پزشکیان را به میدان میفرستند، نه چون سیاست مدار است، بلکه چون چهرهای زهوار در رفته از اسلام سیاسی است که شاید بتواند با چاشنی “گفت و گو”، از انفجار جلوگیری کند. این طرح، تلاشی است برای مهار یک خیزش، نه پاسخ به آن.
پزشکیان مامور شده تا پیکر مرده نظام را ماساژ دهد، شاید تظاهر به حیات کند. اما این لاشه پوسیده دیگر به حرکت درنمیآید. این طرح، زاییده فشار از پایین است، اما پاسخی به آن نیست. زاییده ترس از اعتراض است، اما مملو از امید واهی به کنترل. زاییده تهدید انقلاب اجتماعی است، اما آرزوی پوچ بقای حاکمیت اسلام و سرمایه را در سر میپروراند. این رژیم، نه به دنبال حل بحران، بلکه به دنبال بند زدن جنازهای است که مردم مدتها است مرگش را اعلام کردهاند.
پزشکیان چه میزان اختیار واقعی برای پیشبرد چنین طرحی دارد؟ آیا بدون هماهنگی یا چراغ سبز از بیت رهبری، اساساً امکان طرح چنین موضوعی وجود دارد؟
علی جوادی: در جمهوری اسلامی، رئیس جمهور نه “رئیس” است و نه “جمهور”. او نه فرمانده قواست، نه تعیین کننده سیاست، نه حتی صاحب نظر در مسائل کلان. او به قول خاتمی شان فقط یک “آبدارچی” است. پزشکیان، این نسخه پیچ نظام اسلامی، چیزی جز نسخه خوان بیت رهبری نیست. او را نه برای تصمیم گیری، بلکه برای اجرا و القا به میدان آوردهاند؛ ماموریتی به او داده شده: رژیم را دوباره قابل شنیدن، قابل گفت و گو، و قابل نجات جلوه بدهد.
اگر پزشکیان واقعا قصد گفت و گو با اپوزیسیون را داشت، باید پیش از هر چیز، از گذشته جنایت بار همان نظامی که اکنون رئیس جمهورش شده اعلام برائت میکرد: از قتل عام زندانیان در دهه شصت؛ از گلولههایی که در آبان بر قلب مردم نشست؛ از طنابهای اعدامی که شبانه در زندانها بالا میروند؛ از شلاقهایی که بر پیکر کارگران معترض فرود میآید؛ از ستم هر روزه بر زنان، از فقر و فلاکتی که پیکر جامعه را در چنگال خود گرفته است، از شکنجه، تجاوز، گورهای دسته جمعی و مزارهای بی نام. یک غیر ممکن سیاسی!
پزشکیان، این رئیس جمهور اتفاقی، بدون تایید خامنهای حتی حق ندارد به صدای موزیک خارجی گوش دهد، چه برسد به مذاکره با اپوزیسیون. آن هم نه هر اپوزیسیونی، بلکه همان گروههای دست آموز و رام شدهای که از قبل شناسایی و پالایش شدهاند. پروژه گفت و گو، در حقیقت همان پروژه “نظام با چهره ملی” است که بارها با رنگ های مختلف به میدان آمده: یک بار با خاتمی، یک بار با روحانی، این بار با پزشکیان.
بنابراین این طرح، حتی اگر از گلوی پزشکیان بیرون بیاید، صدایش از حنجره بیت رهبری میآید. هدف روشن است: وقت کشی، مهار، آرام سازی، و بازسازی نقشه سرکوب در لباسی دیگر. و ما اعلام میکنیم: هیچ گفت و گویی با جلاد، مشروعیت نمیسازد. هیچ طرحی از دل بیت، ما را از مسیر سرنگونی تمام و کمال رژیم اسلامی و انقلاب کارگری باز نمیگرداند.
هدف اصلی از این گفت و گو چیست؟ بازسازی مشروعیت نظام، مهار خیزش اجتماعی، ایجاد چهرهای نرم از جمهوری اسلامی، یا زمینه سازی برای نوعی گذار کنترل شده؟
علی جوادی: هدف، همه این ها است؛ اما نه در معنای اصلاح، که در معنای بقای جسد متعفن جمهوری اسلامی. این گفت و گو نه نشانه تحول، بلکه نشانه هراس است. نشانه تنگنایی است که حاکمیت در آن گرفتار شده؛ نه راه پیش دارد، نه توان سرکوب تمام عیار، نه مشروعیت در میان مردم. پس دست به دامن نرم سازی چهره جلاد شده، به امید آن که جنازهای را با عطر مذاکره دوباره به بازار سیاست بازگرداند.
وقتی اصلاح طلبان ته کشیدهاند، وقتی پروژه “نرمالیزاسیون” روحانی در باتلاق شکست فرو رفت، وقتی مردم دیگر با شنیدن واژه “اصلاحات” قهقهه می زنند، نظام ناگهان پزشکیان را از آستین بیرون میکشد: یک اسلامگرای سابقه دار، یک چماقدار وفادار به خامنهای، اما با لهجه لطیف تر، با ادبیات نرم تر، و با لبخندی که قرار است طناب اعدام را پنهان کند.
طرح گفت و گو با اپوزیسیون، اسم رمز یک پروژه است: گذار کنترل شده از فروپاشی بدون گذار از رژیم. یعنی مردم همه چیز را ببخشند، فراموش کنند، فرود آیند، تا نظام با پوست انداختن، بقای خود را تضمین کند. میخواهند با مشارکت با اصلاح طلبانی که هنوز بوی خون در عمامه هایشان هست، و شاید با شاه پرستانی که در هراس از خیزش جامعه به سوی هر تکه استخوانی شیرجه خواهند رفت، وانمود کنند که گویا “صدای انقلاب” مردم شنیده شده، که گویا دوران تازهای در راه است.
اما مردم، آنها که در دی و آبان و ژینا به خیابان آمدند، آنها که با فریادشان بر پوست خیابان نوشتند: مرگ بر جمهوری اسلامی. نه مرگ بر فلان جناح، نه مرگ بر این وزیر یا آن رئیسجمهور؛ مرگ بر کل این نظام. و حالا میخواهند با نسخههای تازه ناسیونالیستی، با پرچم سه رنگ، با صدای تاج داران رسانه پسند، و با طرح هایی نظیر “گفت و گو ملی”، “آشتی ملی”، “رفراندوم نجات”، این خشم را رام کنند. اما دیر آمدهاند. جامعه، آن جامعه گذشته نیست. این نسل، نسل ایستادن و توقف و سازش و مذاکره برای کوتاه آمدن نیست؛ نسل جنگیدن برای زیستن است.
این نمایش، نمایشی برای نجات نیست، بلکه آخرین پرده تمسخرآمیز پوسیدگی است: چهره خونین جمهوری اسلامی را با رژ لب “ملی گرایی معتدل” بزک میکنند، تا شاید چند صباحی دیگر، نفس نکبت بارش را در کالبد سیاست حفظ کنند.
اما این طرح نه رژیم را نجات میدهد، نه مردم را فریب میدهد. مردم برای گفت و گو با قاتلین فرزندانشان به خیابان نیامدهاند. مردم آمدهاند که تمام این نظم جهنمی را واژگون کنند.
اگر پروژه گفت و گو با “اپوزیسیون” بطور واقعی آغاز شود، کمونیستهای کارگری چه موضعی باید اتخاذ کنند؟ این شرایط چه وظایف و سیاستی را در برابر نیروهای آزادیخواه و سرنگونی طلب ایجاب میکند؟
علی جوادی: تفاوت این طرح با نسخههای قبلی نه در محتوا، بلکه در موقعیت تاریخی ارائه آن است. در دهه ۷۰، نظام هنوز میتوانست امید بفروشد؛ مردم هنوز تجربه نکرده بودند که “اصلاحات” یعنی تسلط امنیتی زیر آفتاب فریب. اما امروز، مردم از تمام این پروژهها عبور کردهاند. امروز، شعار خیابان “اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجراست” است؛ امروز نه تردید، بلکه تصمیم و تلاش برای سرنگونی است.
ما بارها اعلام کرده ایم، نقطه سازشی میان مردم، آزادیخواهی، برابری طلبی، انسانگرایی با رژیم اسلامی موجود نیست. ایستگاهی برای توقف پیش از سرنگونی تمام و کمال این رژیم متصور نیست. باید گورشان را گم کنند. ما با هیچ بخشی از نظم موجود شریک نمیشویم، نه در قدرت، نه در کلمات، نه در خوابهای نیمه شب شان برای نجات نظام. ما به نام انسانیت، به نام کارگران و فرودستان، به نام زنانی که حجاب را پاره کردند، به نام جوانانی که در خیابان جان دادند، تنها یک چیز را فریاد میزنیم: سرنگونی، انقلاب، نه مذاکره و بند بست و سازش. آزادی، نه معامله. قدرت مردم، نه بازی بازندگان و سوختگان و مرتجعین.
در چنین شرایطی، وظیفه کمونیستهای کارگری نه فقط مرزبندی سیاسی، بلکه دخالت گری فعال و سازمان دهنده است. ما در برابر این پروژههای فریب کارانه، ما گسترده تر وارد میدان میشویم، اما نه برای گفت و گو، بلکه برای سازماندهی انقلاب اجتماعی. طرح این “گفت و گو”، فقط به این دلیل ممکن شده که نظام صدای لرزان طناب سقوط خود را شنیده. همین ما را وسیعا به میدان میکشاند. برای پایان دادن به این جهنم.
ما به جای درگیر شدن در این پروژه ها، با قدرت هر چه بیشتری کارمان را میکنیم: ساختن آلترناتیو. سازماندهی جنبش شورایی، گسترش نفوذ حزبی، سازماندهی در محیط کار و زندگی، قدرت شوراهای مردمی، شکل دادن به نطفه های حکومتی آزاد و برابر، و نهایتا سازمان دادن یک قیام سراسری برای پایان دادن قطعی به حاکمیت اسلام و سرمایه.
وقتی رژیم با چهره پزشکیان و صدای “گفت و گو” ظاهر میشود، ما با سازماندهی از پایین، با صدای شوراها، با اعتراض، اعتصاب، شورش، و امید سوسیالیستی و پرچم یک دنیای بهتر وارد میدان شویم.
پرسش: و نهایتاً، چه پیامی باید به مردم داد؟
علی جوادی: هیچ عقب نشینیای از سوی جمهوری اسلامی، حاصل نیت خیر نیست. هر گامی به عقب، زیر فشار خیزشها، زیر سایه اعتراض، و در وحشت از سرنگونی برداشته شده است. پزشکیان، گفت و گو، اصلاح، وعده، همگی نتیجه ترساند. ترس از مردم. ترس از انقلاب اجتماعی. ما به مردم میگوییم: این طرحها عقب نشینی از موضع قدرت نیست، عقب نشینی از ترس است. ترس از شما. ترس از انقلاب.
ما به مردم صریح میگوییم: رضایت ندهید. باور نکنید. به کم قانع نشوید. کار رژیم را باید تمام کرد. نظم جهنمیای که دههها خون نوشیده و جنایت و فقر و فلاکت و نابودی آفریده، با هیچ وعدهای تطهیر نمیشود. نه لبخند پزشکیان، نه پرچم سه رنگ تاج نشان، نه اصلاحات زرد، نه رفراندوم جعلی؛ هیچ کدام جای انقلابی و انقلاب اجتماعی را نمیگیرد. تنها پاسخ، انقلاب اجتماعی است. تنها راه، سرنگونی قاطع جمهوری اسلامی است. تنها افق، آزادی، برابری، و سوسیالیسم است. ما میتوانیم پیروز شویم، اما باید سازمان دهیم. باید صفی متحد و گسترده را با پرچم یک دنیای بهتر به میدان بیاوریم. باید کارگر و کمونیسم در راس جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم قرار گرفته و گامهای بعدی و پروسه سرنگونی رژیم را سازمان و تحقق بخشد.
***