05/12/2024

تز “اپوزیسیون، اپوزیسیون نشویم” راست روی افراطی است! رحمان حسین زاده

 
از مقطع تظاهراتهای گسترده و بزرگ دی ماه ۹۶ تا بحال رهبری حزب کمونیست کارگری ایران به نحو برجسته ترو لجوجانه بر تز راست روانه “اپوزیسیون، اپوزیسیون نشویم” میکوبد. معنی عملی این جهت گیری چیزی جز حرکت “همه با همی” با کل اپوزیسیون در مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. این پافشاری راست و پوپولیستی در بطن شرایط پولاریزه سیاسی ای اتفاق میافتد، که از دی ماه ۹۶ جنبش سرنگونی تمام قد در بالاتر از صد شهر ایران آن را از خود بروز داده است. این حکم که جمهوری اسلامی رفتنی است به فرض پذیرفته شده و عمومی در جامعه تبدیل شد. اما این تنها نتیجه ماکروی سیاسی حاصل دی ماه ۹۶ نبود. از آن موقع و تا بحال که جنبشهای اعتراضی حق طلبانه و در راس آنها جنبش کارگری هفته به هفته و ماه به ماه رادیکالتر و سازمانیافته تر و خودآگاهتر پیشروی کرده و جلو آمده اند، صف بندی راست و چپ و تمایزات شفافتر این دو صف بندی عمیق تر و گسترده تر شده است. انعکاس این صف بندی راست و چپ را در سطح نیروهای اپوزیسیون، در پافشاری آنها بر تمایز و حتی تقابل آلترناتیوهای راست و چپ به وضوح در داخل و خارج کشور می بینیم. این پدیده، نشانه بلوغ سیاسی و خودآگاهی بالا در جنبش کارگری و در جنبشهای اعتراضی رادیکال و در سطح نیروهای چپ و کمونیست است. اگر یک دهم خودآگاهی کنونی در دوره قبل از سرنگونی رژیم شاه در جنبش طبقه کارگر آن زمان و در میان نیروهای چپ و کمونیست وجود میداشت، سرنوشت مبارزات انقلابی سال ۵۷ و جابجایی قدرت سیاسی در فردای بعد از قیام ۵۷ به طور جدی مسیر مساعدتری را به نفع قدرت گیری کارگر و کمونیسم طی میکرد. اولین تجربه مهم برگرفته از انقلاب سال ۵۷ برای طبقه کارگر و کمونیستها این درس بدیهی بود که حتی در بطن جنبش عمومی برای سرنگونی یک رژیم مستبد و ارتجاعی، به مثابه صف مستقل و متمایز سیاسی، سازمانی و جنبشی باید عرض اندام کرد و مداوما فضای سیاسی را پولاریزه کرد و عرصه را بر نیروهای راست در مسیر سرنگونی و مدافع حفظ کاپیتالیسم تنگ کرد. پافشاری بر این درس و تجربه و حدادی کردن آن را در ابعاد تئوریک، سیاسی ، برنامه ای، استراتژی و تاکتیک و تحزب و سروسامان دادن به یک جنبش متمایز کمونیستی و کارگری آماده بکار که در بطن تحولات سیاسی و به ویژه در مقاطع حاد تعیین تکلیف سیاسی عرض اندام کند، قبل از همه و بیش از همه مدیون دیدگاه و حرکت مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت بوده و هستیم. اکنون و درست سر بزنگاه طنز تلخ مساله اینست حزبی که خود را به آن سابقه و منصور حکمت منتسب میکند، آن هم خطاب به بخش مهمی از کمونیست کارگریهای حکمتیست و چپ ها و کمونیستهای قاطع سرنگونی طلب در داخل و خارج اندرز میدهد، که “فرقه بازی” در نیاورید و “اپوزیسیون اپوزیسیون نشوید”. صاف و ساده میگویند، “علیه راست شعار ندهید، شلوغ نکنید، فضا را به هم نزنید”، اجازه بدهید “همه با هم” رژیم را سرنگون کنیم. تازه آنوقت نوبت “شعار علیه راست ها میرسد”. در تحولات سیاسی و قطبی شده این بار جامعه ایران، این خط مشی به شدت راست روانه نه از جانب صف چپ و کمونیست و به ویژه کمونیستهای کارگری روشن بین و نه از طرف نیروهای راست آگاه به منافع جنبشی و طبقاتی خود جدی گرفته نمیشود، همانطور که در فضای پر جنب و جوش تحولات سیاسی ایران راستها بی ابهام، با شعارهای ضد کمونیستی ابراز وجود کرده اند. با اینحال مادام که به نام “حزب کمونیست کارگری” آن را تبلیغ میکنند، لازم است آن را نقد و تلاش کرد کنارش بگذارند.
“اپوزیسیون، اپوزیسیون نشوید”، تزی بی پایه و تناقض درخود!
بدوا باید نشان دهیم، تز “اپوزیسیون، اپوزیسیون نشوید” در خود بی معنی و متناقض است. چون در عالم واقع “اپوزیسیون، اپوزیسیون” نداریم. اپوزیسیون در مقابل پوزیسیون معنی دارد. یعنی حزب و سازمان و نیرویی در مقابل حاکمیت و حکومتی که قبولش ندارد، قرار میگیرد. به چنین نیرویی میگویند “اپوزیسیون”. نیروها و احزاب و سازمانهای رادیکال کارگری و کمونیستی که در تقابل و تمایز نیروهای راست اپوزیسیون هستند، “اپوزیسیون” آنهانیستند، به درست در تقابل جریانات راست و منزوی کننده آنها هستند، همین اسم گذاری اختراعی رهبری حزب کمونیست کارگری یعنی “اپوزیسیون اپوزیسیون نشدن”خلط مبحث، تناقض در خود و بی پایه است. خوب است فکری برای آن بکنند و ادامه اش ندهند.
کارکرد این تز پادرهوا برای رهبری حزب کمونیست کارگری چیست؟
اختراع و بکارگیری این تزپا درهوا از جانب رهبری حزب کمونیست کارگری ایران معرفتی نیست، بلکه در خدمت منفعت و مصلحت زمینی کنکرتی است. این دوستان به منظورقابل توجیه کردن، راست روی آشکار در مقابل اپوزیسیون راست بورژوایی که در هر مقطع بنا به مصلحت روز نزدیکی به آنها را لازم بدانند، از سر ضد رژیمی گری صرف و سرنگونی به هر قیمت و به منظور توجیه حرکت “همه با همی” با نیروهای راست در مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی، تز مصلحت گرایانه “اپوزیسیون، اپوزیسیون نشویم” را به تزهویتی خود تبدیل کرده اند. با دیدگاه “انقلاب انقلاب پوپولیستی” و این تزراست روانه منتج شده از آن، همراهی با پدیده به شدت “کمیک و مالیخولیایی هخا”، حمایت از چند مورد تحرکهای “ارتجاعی ناسیونالیستی” در آذربایجان و خوزستان و چهارمحال بختیاری را توجیه کردند. از همه برجسته تر در سال ۸۸ در حرکتی همه با هم “جنبش ارتجاعی سبز” تحت رهبری موسوی، کروبی، را “انقلاب” نامیده و در آن تحرک هضم شدند.
اکنون و بعد از دی ماه ۹۶ قصد نزدیکی با ناسیونالیسم ایرانی پروغرب، عمدتا حول و حوش رضا پهلوی و عناصرنزدیک به آن را با همین تز “اپوزیسیون، اپوزیسیون نمی شویم”توجیه میکنند. مساله این نیست، به طور کلی و عمدتا در شرایط عادی ناسیونالیسم پروغرب و “حقوق بشر کورش” را نقد نمیکنند، یا دلخوشی از آنها دارند، بلکه تلاش برای این نزدیکی با راست پروغربی به این محاسبه گری سطحی و راست روانه متکی است، که فکر میکنند، در محاسبات “آلترناتیو سازی” آمریکا و غرب بخشهایی از اپوزیسیون راست پروغربی خواهان “براندازی” در بورسند. پس لازم دیده اند همگامی با “اپوزیسیون راست برانداز” داشته باشند. لازم می بینند، حلقه ارتباطی با آنها را بیابند. تقلای ماههای اخیر لیدر حزب کمونیست کارگری ، تحت نام “دیپلماسی کمونیستی” و تایید دیدار عنصردلالی مثل مسیح علینژاد با وزیرخارجه دست راستی ترین دولت تاکنونی آمریکا و مقایسه کردن و توجیه کردن این دلالی یک عنصر راست با سفر زود گذر رهبر برجسته پرولتاریای جهانی لنین در آستانه انقلاب بزرگ اکتبر ۱۹۱۷ در بیش از صد سال قبل از مسیر کشور آلمان به روسیه، در خدمت این هدف زمینی است که بلکه رهبری حزب کمونیست کارگری در معادلات “آلترناتیو سازی” مورد نظر آمریکا و غرب و “اپوزیسیون راست” مورد توجه قرار گیرد. بلکه خانم علینژاد دلال و کارچاق کن به لابی آنها هم در کاخ سفید و نزد رضا پهلوی تبدیل شود. دیدارهایی را برای شخصیتهای رهبری حزب با مامورین دست چندم کاخ سفید و البته در “سورپرایزی” شاید با خود “جناب پمپئو” ترتیب دهد و به این ترتیب مسیر “دیپلماسی کمونیستی” با دولت آمریکا و سران اپوزیسیون راست هموار شود. از لابلای سخنرانیها و مصاحبه های لیدر حزب و “قطعنامه اخیر دفتر سیاسی شان” به روشنی می بینید که این راست روی بی پرده را به این شکل برای صفوف خود قابل توجیه کرده اند، که “آنها تنها حزب چپ و رادیکال هستند در پایین جامعه موقعیت شان محکم است”، الان نوبت آن است در بالا هم جزو بازیگران سیاسی به حساب آورده شوند. اگر به این طریق به قدرت نزدیک شوند، برنامه های انقلابی خود را فراتر از چهار چوب “آلترناتیوسازی مورد نظر آمریکا و غرب و اپوزیسیون بورژوایی” اجرا میکنند وبه این منظور بعد از “سرنگونی جمهوری اسلامی تازه نوبت قطبی کردن و منزوی کردن اپوزیسیون راست میرسد”. این محاسبه گری سطحی و اپورتونیستی مبنای چنین راست روی افراطی است.
از سرنوشت حزب توده باید درس گرفت!
این مدت و با این مشاهدات از راست روی آشکار و عیان رهبری حزب کمونیست کارگری،رفقایی با نگرانی مشابهت هایی را با کارکرد حزب توده یادآوری کرده اند. در چهارچوب این موضوع مورد بحث، من هم با نگرانی عمیق شباهتهایی را با کارکرد حزب توده در مقطع انقلاب ۵۷ می بینم. در آن مقطع حزب توده یکی از پرچمداران حرکت “همه باهم” برای سرنگونی سلطنت و همراهی با “جریان فوق ارتجاعی خمینی” بود. علاوه بر نگرش “ضد امپریالیستی گری” و همگامی با سیاستهای آن دوره شوروی، بخشی از محاسبات بی پایه حزب توده بر این استوار بود، به همراه جریان بورژوا اسلامی در قدرت قرار میگیرند و در این توهم ارتجاعی بسر میبردند، عاقبت روزی امام “رفیق کیا” را (منظور کیانوری دبیر کل وقت حزب توده) را فرامیخواند و کلید بارگاه نخست وزیری را به وی میسپارد و آنوقت بخش زیادی از برنامه های حزب توده اجرایی میشود. با این خط مشی حزب توده قربانی سیاسی و فیزیکی این واقعه شد. ادامه این راست روی افراطی رهبری حزب کمونیست کارگری با اتیکتهای “دیپلماسی کمونیستی” و “اپوزیسیون اپوزیسیون نشویم” حزب کمونیست کارگری را به چنین مسیری انداخته و البته شخصا هنوز علاقمندم این خط مشی به غایت راست در حزب کمونیست کارگری ادامه پیدا نکند و امیدوارم سرنوشت غم انگیز حزب توده نه تنها برای حزب کمونیست کارگری، بلکه برای هیچ بخشی از اپوزیسیون چپ تکرار نشود.
آیا نباید علیه اپوزیسیون راست شعار داد؟
اعتراض مهم و جسورانه دانشجویان در روز ۲۳ اردیبهشت به دلیل شعاری علیه علینژاد با تعرض لیدر حزب کمونیست کارگری روبرو شد و نقد و اعتراض برحق فراوانی را به همراه داشت. اعضای دیگری از رهبری حزب که متوجه شدند، لیدرحزب خراب کرده است، گامی عقب نشستند و با موضع سانتریستی و مصلحت گرایانه، نوشتند و گفتند، آگاهگری از عناصر و پروژه های راست لازمست، اما نباید به شعار تبدیلش کرد؟!. در مقام مبصر به دانشجویان چپ و مبارز اندرز دادند، که “شعار اشتباهشان را اصلاح کنند”. سئوال بسادگی اینست به قول خودتان اگر در دل همان تظاهرات جسورانه تهران افشاگری و آگاهگری و حتی در قطعنامه ای بندی را به “افشای علینژاد و پروژه های راست” اختصاص میدادند، درست بود!، چرا همان آگاهگری در قالب “شعار تیز و روشن” درست نیست؟. رهبری حزب کمونیست کارگری چنان از شعار علیه “علینژاد” ناخرسند است، چشمشان را برروی این واقعیت بستند، که دارند در مقابل حرکت چپ و رادیکالی قرار میگیرند، که در همان روز بدوا با شعارهای روشن علیه حجاب و پوشش اسلامی و با درگیر شدن با دم و دستگاه سرکوب نظام، کلیت جمهوری اسلامی را زیر سئوال بردند. با دانشجویان چپ دانشگاه تهران روبرو بوده اند، که در دو دهه اخیر در نبرد سر راستی با جمهوری اسلامی بوده اند. یعنی با تحرک مبارزاتی روبروبوده که در وهله اول تقابل بی امان با جمهوری اسلامی و شعار درخشان “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” را در پراتیک مبارزاتی خود دارند. اینطوری نیست با نیرویی روبرو باشند، که کاری به جمهوری اسلامی نداشته باشد و فوکوسش را اپوزیسیون گذاشته باشد! در شرایطی که با جریانی روبروباشید که کاری به جمهوری اسلامی نداشته باشد و اساسا “علیه اپوزیسیون ” شعار دهد، آن وقت جای تعمق میبود. اینجا مطلقا با چنین چیزی روبرو نیستیم. حکم کلی نباید علیه “اپوزیسیون” شعار داد، اگر قصد راست روی افراطی نباشد، با هیچ منطق و تجربه مبارزاتی قابل توجیه نیست. در کشورهای اروپایی که به اصطلاح فضای باز و رقابتهای انتخاباتی جاری است، بارها می بینیم، که نیروهای راست و چپ در اپوزیسیون قرار گرفته نه فقط افشاگری، شعار علیه هم میدهند. تردید ندارم اعضایی از صفوف حزب کمونیست کارگری در تظاهراتهایی علیه احزاب راست و به ویژه احزاب راسیستی شعار داده اند.
سال ۵۷ و خلاء تقابل و شعار علیه اپوزیسون راست بورژوا اسلامی!
به تجربه سال ۵۷ برگردیم. خلاء بزرگ جنبش آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه سال ۵۷ علیه رژیم سلطنت اتفاقا نبودن تقابل و شعارروشن علیه اپوزیسیون فوق راست بورژوا اسلامی بود، که جنبش چپ و کمونیستی آن موقع دقیقا به دلیل پوپولیسم حاکم و به خط شدن زیر بیرق “همه با هم” از چنین درایت و ابتکاری بهره مند نبود. منظورم اینجا بررسی تفصیلی آن تجربه نیست. به نظرم در جریان تحول انقلابی سال ۵۷ و به ویژه از مقطعی که بعد از حضور خمینی در نوفل لوشاتو و کنفرانس گوادولوپ که آمریکا و متحدین غربی اش تصمیم گرفتند، اپوزیسیون راست اسلامی و جریان خمینی را “رهبر کنند” و به مردم ایران تحمیل کنند، اگر خودآگاهی طبقاتی و سیاسی لازم در صفوف کارگران نفت به میدان آمده و نیروهای چپ و کمونیست وجود میداشت، می بایست ضمن پیگیری نبرد بی امان با شاه و سلطنت، به صف سرنگونی طلبی انقلابی متمایز اتفاقا باشعارهای رسا علیه خمینی و جریان اسلامی شکل داده میشد. اگر همزمان با “نه به سلطنت و شاه”، “نه به روحانیت و خمینی” گفته میشد، اگر علیه دلالان و کارچاق کنان لانسه کردن “آلترناتیو اسلامی” امثال بنی صدر و یزدی و قطب زاده در دالانهای دولتهای غربی، شعار داده میشد، آینده تحولات سیاسی فرق میکرد. اگر به جبهه ملی و حزب توده حداقل از زمانی که با جریان اسلامی و خمینی بیعت کردند، تقابل جدی سازمان داده میشد و از جمله شعار “نه به شاه، نه به جبهه ملی و نه به حزب توده” گفته میشد، نه تنها ایرادی وارد نبود، نشانه پافشاری بر یک صف بندی انقلابی بود، که در مقابلش اندرز راست روانه “اپوزیسیون اپوزیسیون نشوید” چیزی جز مقابله ارتجاعی نمیبود.
در بررسی تجربه تحول انقلابی سال ۵۷ تنها دربخشی از جامعه ایران، یعنی در کردستان این امکان ایجاد شد، که نیروی چپ و کمونیست ضمن نبرد قطع با شاه و بعد جمهوری اسلامی به جنبش و صف متمایز رادیکال اجتماعی و آزادیخواهانه شکل دهند. دلیل اصلی این بود، نیروی چپ آنوقت جامعه کردستان که به تدریج عمدتا در سازمان چپ و سوسیالیست آن دوره یعنی کومه له متشکل شدیم، همزمان با نبرد با رژیم سلطنتی و بعدا جمهوری اسلامی به تقابل رودررو با ارتجاع اسلامی و ناسیونالیستی از جمله با سازماندهی تظاهراتها، طرح خواسته ها و سردادن شعارها علیه سازمانهای آنها همت گماشت و قطب چپ و کمونیستی به حرکت مهم اجتماعی تبدیل شد. حتما رفقایی از حزب کمونیست کارگری به یاد دارند قبل از سرنگونی رژیم سلطنت، تقابل با جریان اسلامی محلی و سنی تحت هدایت عنصر مرتجعی به نام مفتی زاده در تظاهراتها و پلاکادرها و شعارها تجسم پیدا کرد و آن جریان منزوی شد. در همان دوران و بعدتر هم ما نیروی چپ و کمونیست آندوره علیه تلاش حزب بورژوازی کرد، حزب دمکرات کردستان برای بندوبستهای شناخته شده با شعار “مرگ بر سازشکار” علیه اقدامات آن علیه کارگرو مردم که نیروی اپوزیسیون هم بود، تظاهرات و حرکت اعتراضی با شعارهای مشخص سازمان داده میشد.
در تجربه جدیدتر و دو دهه اخیر خود ما به عنوان کمونیسم کارگری، علیه پروژه چهره سازی مورد نظر غرب در مقابل اهدای جایزه نوبل به شیرین عبادی در اسلو تظاهرات با شعارهای رسا سازمان دادیم. یا در مقطعی که “کنگره اپوزیسیون ملی مذهبی” جریانات اپوزیسیون بورژوایی عراق در اواخر سال ۲۰۰۲ در لندن برگزار شد، هر دو حزب کمونیست کارگری ایران و عراق آنوقت با نیروی موثر یک روز تمام علیه آن کنگره “اپوزیسیون” آکسیون کردیم و علیه پروژه دست راستی آنها و سرانشان با اسم و رسم شعار دادیم. سئوال اینست چه فرق ماهوی بین اپوزیسیون راست و بورژوایی ایران، که عینا همانند اپوزیسیون دست راستی آنوقت عراق به امید رژیم “چنج” به هیئت حاکمه آمریکا امید بسته است، وجود دارد”. خودتان میدانید، تفاوتی نیست، اگر فرقی هست، آنوقت در رهبری حزب کمونیست کارگری ایران آنوقت تزراست روانه ای به نام “اپوزیسیون، اپوزیسیون نشویم” وجود نداشت، تا مانع قطبی کردن مبارزه با اپوزیسیون راست و عناصر آن بشود.
سخن آخر اینکه زیر لوای “اپوزیسیون اپوزیسیون نباید شد” رهبری حزب کمونیست کارگری ایران مقابل تحرک اعتراضی رادیکال دانشجویان قرار گرفت و این راست روی افراطی را توجیه میکنند. این اتفاق زمانی نگران کننده تر است که در طول یکسال گذشته در چند مورد دیگر سیاست راست را پیشه کرده، که فورا در فضای مبارزاتی جامعه ایران منعکس شده و به عنوان نیروی چپ به شدت از آن لطمه خورده اند. از جمله در جریان اعتصاب پرشکوه نیشکر هفت تپه تبلیغات حزب عملا با اعتصاب شکنان همراهی کرد، که مجبور شدند، طی اعلامیه ای این اشتباه را اصلاح کنند. مورد دیگر توطئه دولت علیه سندیکای شرکت واحد زیر پوشش گمراه کننده “برگزاری مجمع عمومی” مورد تایید حزب کمونیست کارگری قرارگرفت و هنوز هم لیدر حزب از آن سیاست راست دفاع میکند. کمپین ناموجه و راست علیه فعال کارگری رضا شهابی در سال گذشته و مورد اخیر با دفاع از عنصر راست معلوم الحالی چون مسیح علینژاد در مقابل تظاهرات رادیکال دانشجویان چپ و آزادیخواه تهران عملا راست رویهای افراطی رهبری حزب کمونیست کارگری به نقطه غیر قابل تحمل رسیده است. مقابله با خط مشی و سیاستهای تماما راست رهبری حزب کمونیست کارگری به نقد کمونیستی بی اما و اگر کمونیستها از درون و بیرون این حزب نیاز دارد.
***

اشتراک گذاری